آروم آروم کیرش رو بیشتر به کصم تحمیل میکرد
ما توی یکی از محله های تقریبا خوب تهران زندگی میکنیم و یه دهات هم نزدیکای شمال داریم که اگه بابام وقتش آزاد باشه زیاد اونجا میریم.
آبادیمون یه جور جایی شده که ویلاهایی که توش ساخته شده از ویلاهای اکثر شمال بهتره و آدمای لاکچری توش میان که البته همشون مال دهاتن و تهران زندگی میکنن.
ولی اصل کار مال خونه آخر آبادیه
۱۱ تا خونه ای که خیلی قشنگ بودن و به زیبایی هرچه تمام تر ساخته شده بود و دقیقا به هم چسبیده بودن.
یکی از یکی قشنگ تر.
که مال یه طایفه ای بود به نام نادری.
و یدونه در اصلی بزرگ هم داشت که من یه بار فقط تونستم اتفاقی از اون در حیاطشون رو ببینم.
چیزای قشنگی بود.
ماشینای مدل بالا،حوض های آب،باغچه های قشنگ ولی در کسری از ثانیه در بسته شد.
تو دهاتی که همه سر خودشون رو میندازن میرن تو خونه های همدیگه
اینا حتی درشون رو بسته بودن.
طایفه عجیبی بودن
لباساشون
ماشیناشون
وسایلشون
همه چیشون باهمه فرق داشت
حتی پسرای خوشتیپی توی طایفشون بود
معلوم بود خیلی پولدارن.
ولی یه پسر توی این طایفه بود که به مرور از بقیه شون خاکی تر بود.
ولی بازم فامیلیش نادری بود
با دوستام که صحبت میکردیم پیش خودمون میگفتیم اگه به یکی از اینا شوهر بریم تا آخر عمر تامینیم.
خلاصه اون پسری که گفتم از بقیه خاکی تره اسمش بهروز بود.
موهاش تقریبا بلند بود
ته ریش داشت
و همیشه لباسای قشنگی میپوشید و خیلی فوتبالش خوب بود.
زمانی که این داستان داره روایت میشه اون ۲۲ سالش بود منم ۲۱
بهروز با من خوب بود.
همیشه من رو سوار ماشینش میکرد میبردتم دم دکل که به اینترنت وصل بشم.
یا مثلا من رو تو تهران با خودش بیرون میبرد
ولی هیچوقت واژه دوست دختر رو رو من نذاشت.
منم انتظاری نداشتم چون بالاخره اون نادری بود.
ولی خوب بعد از مدتی دیگه باهم خیلی چفت شده بودیم و من تقریبا میشه گفت اولین دوست دختر یکی از نادری ها شده بودم که از طایفه خودشون نبود.
ولی بعد از مدتی همین افتخار دوباره نصیبم شد ولی اینبار به عنوان اولین نامزد.
بهروز عاشق من شده بود و دیگه کاریشم نمیتونست بکنه.
۲۰ اسفند بود و دهات خالی خالی بود (منظورم اینه که خیلی خلوت بود)بهروز بهم گفت دوست داری بریم دهات منم از خانوادم اجازه گرفتم و رفتم به شرط اینکه شب خونه خودمون بخوابم.
واقعا داشتم لذت میبردم
وقتی که بهروز با ریموت توی ماشینش همون در بزرگ رو باز کرد و من واسه اولین بار رفتم توی حیاط اون خونه اصلا سیرمونی نداشتم از دیدن وسایل توش.
عمارتشون خالی بود و فقط من و بهروز بودیم
همه جارو گشتم
همه چی قشنگ بود و دقیقا همونجوری بود که تو رویاهام میدیدم.
ولی بعد از ۴ روز دیگه واسم تکراری شده بود
چیز جدیدی نبود دیگه.
تازه فهمیدم چرا بهروز مثل بقیشون خودشون رو نمیگرفت چون واسه اونم قدرت و پول و ثروت تکراری شده بود
حالا واسه اون بعد ۲۲ سال
مال من بعد ۴ روز
میدونستم که بهروز تو این چند روز میخواد با من سکس داشته باشه
با اینکه هنوز نامزد بودیم ولی با خودم گفتم اشکال نداره همه الان دارن قبل نامزدی پرده همو پاره میکنن مال ما که قبل عروسیه.
قرار بود طایفشون همه از ۲۶ اسفند بیان.
ماعم دیگه فرصت رو غنیمت شمردیم و رفتیم تو خونه بهروز اینا
راستیتش اولین باری بود که رفتم خونه بهروز چون تو این مدت همش خونه خودمون بودم
خونشون واقعا قشنگ بود.
چیزای قشنگی توی خونه بود
ولی اینام بعد از چند دقیقه تکراری شد برام.
محیط خونه تاریک بود و من رو مبل نشسته بودم.
بهروز اومد دستم رو گرفت و بلندم کرد و شروع کرد ازم لب گرفتن و منم همراهیش میکردم و واقعا داشتم لذت میبردم
از کونم گرفت و بلندم کرد و گرفتتم تو بغلش
موهای بلندم افتاد دورو بر سرش و اشتیاق من بیشتر میشد
توی همون حالت باهم رفتیم توی اتاق و افتاده بودیم روی هم بهروز لباسای من رو در میاورد منم لباسای خودم رو
سینه هام رو میلیسید و بدنم رو بوس میکرد
حسابی داغ کرده بودم.
بهروز برگردوندتم و شرتم رو از پام دراورد و رونای پام رو لیس میزد و میبوسید ولی وقتی که متوجه برخورد کیرش با بدنم شدم تمام حس لذت اولش از تنم پرید
نمیدونم چرا ولی دیگه حس خاصی نداشتم ولی وای از لحظه ای کیرش رفت تو کصم
آتیش گرفته بودم از داغی
شرتم رو از پام دراورد و رونای پام رو لیس میزد
هی بهش میگفتم ترخدا درار
ولی اون اهمیتی نمیداد که آروم آروم کیرش رو بیشتر به کصم تحمیل میکرد
یه لحظه یه سوزشی احساس کردم و از حال رفتم فقط متوجه یه آه بلند از بهروز شدم و خیس شدن کونم رو هم احساس کردم
وقتی از خواب بیدار شدم متوجه شدم بهروز بالا سرمه و اومد بهم گفت سلام عزیزم
دیگه خانمی خود خود شدی
بهش گفتم کمکم بن بتونم برم حموم
به سختی داشتم حرکت میکردم ولی وقتی که بدنم به آب داغ خورد دیگه آروم شدم
تقریبا حالم خوب شد و فرداش بقیه فامیلاش اومدن.
شب که دور هم جمع شده بودیم توی حیاط دور آتیش
خالش بلند شد و گفت امروز یه عزیزی واسه اولین بار تو جمه ماست
که ترانه جونه:
به نادری جدیدمون خوشامد بگین
که همه واسم دست زدن و بهم هدیه دادن
خلاصه که عشق ماعم به یک سال بعد عروسی فقط ختم شد و دقیقا یادمه وقتی تو دادگاه قاضی ازم پرسید برای چی میخوای طلاق بگیری
بهش گفتم چون منت فامیلیش بالاسرمه
انگار فقط شوهر رفتم بکارتم رو تقدیمش کنم و بیام
بخاطر بهروز دیگه پام تا ابد از دهاتمون بریده شد و دیگه کسی حاضر نیست بگیرتم.
کیرشو گذاشت دهنم کون مامانی کیر تو کون آب کیر تو کون کس تپل قهوه ای کس خیس و نمناک کیر لا کون سوراخ لیسی پستون ناز پستون کیر شق کن کس پف کرده منو بکن چیز تو کس مامانی مامان کس میده کس سفید مامانی کیر پسر ,کس مادر مامانی حشری,پسر کیری از هر طرف کیر کیر سواری کس خواهر ,کیر برادر