گریه ی مریم قطع نمیشد مدتی بود که میدونستیم با مجید درگیره ولی ایندفعه قضیه فرق داشت طلاق میخواست سارا رفت آب بیاره از تو آشپزخونه میگفت حالا گریه نکن درست میشه گفتم من میرم با مجید حرف میزنم نمیشه که بعد چند سال زندگی یکدفعه همه چیزو خراب کنید ، طلاق یعنی چی تا دعواتون میشه طلاق طلاق اینکه نشد سارا از تو اشپزخونه هی چشم و ابرو میومد که چیزی نگو در همین حین زنگ خونه به صدا در اومد پدر مادر مریم بودن اومدن بالا مادرش گریه میکرد اومدن تو گفت پاشو پاشو بریم تعارف کردم پدرش خیلی عصبانی بود یه نگاهی تو راپله انداخت بلند داد میزد مرتیکه بی شرف یه جوری میگفت که مجید بشنوه خوبه حالا خونه ما دوطبقه بود و همسایه ی دیگه ای نداشتیم خلاصه مریم و با خودشون بردن رو مبل نشسته بودم سارا اومد مبل روبرو گفتم اینا چشونه چرا هی دعوا میکنن هی حرف طلاق گفت چی بگم کمی صحبت فهمیدم مثل اینکه بعله آقا مجید با کسی در رابطه بوده یا شایدم هست ولی سارا هم زیاد از کم و کیف ماجرا خبر نداشت بعدازظهری از سرکار میومدم کلید انداختم در و باز کردم دیدم مجید داره میره بالا صداش کردم وایساد سلام و احوال پرسی گفتم چی شد مثل اینکه سوتی دادی گفت اره بابا بدجورم سوتی دادم گفت عجله دارم باید برم شب زنگ میزنم کار نداشتی یه سر بیا بالاو رفت ساعت حدود 7.5 دیدم زنگ زد اومدم آماده بشم سارا پرسید کجا میری گفتم یه سر یرم پیش مجید گفت باهاش حرف بزن بگو دست از این کارا بردار برو سر زندگیت گفتم باشه چشم همین الان میرم ارشادش میکنم بابا بزار اصلا ببینیم داستان چیه شاید مشکل چیز دیگس همین اول طرف و محکوم نکن اونم یه چپ چپ نگاهم کرد گفت همتون لنگه همید رفت تو اشپزخونه منم راه افتادم رفتم بالا از همه چی حرف زدیم فهمیدم وقتی حموم بوده مریم خانوم رفته سر گوشیش یه پیام و خونده
ولی خداییش اصلا به قیافه مجید نمیخورد اینکاره باشه اونشب گذشت فردا عصر که از سر کار برمیگشتم دیدم سارا پای تلفنه ولی گوشی بدست ولی هیچی نمیگه ، مکالمه تمومم شد همینطور نشسته بود رفتم یه لیوان اب اوردم دادم بهش گفتم چیه جچی شده چرا هنگ کردی بعد کلی مکث گفت تو میدونستی بعضی زنها شمبول مردونه دارن ؟ گفتم چی حالا چه وقته این حرف و سواله گفت اون طرف برای مجید تو واتس اپ عکس زن دوجنسه فرستاده گفتم خب که چی الان منظورت اینه که مجید دوجنسه است ؟ یه سری حرف زد خودشم نمیفهمید چی میگه بی سر و ته معلوم بود حرف کامل نشنیده یا حداقل من نفهمیدم چی میگه ساعت 7 بود به مجید پیام دادم حالا از کدوم طرف یارو خوشت اومده یه شکلک خنده هم فرستادم چند دقیقه بعد گفت سارا چی گفته بهت جواب ندادم پاشدم لباس ورزشیارو پوشیدم راه افتادم به سمت راه پله صدای سارا میومد که میگفت علی علی چیزی نگیا گفتم نه بابا بچه ای مگه در و بهم زدم و رفتم بالا زنگ و زدم انگار منتظرم بود گفت بیا تو رفتم نشستم رو مبل یه لبخند مسخره ای هم رو لبم بود گفتم نگفتی بلاخره گفت بابا فقط یه کس بود تو اینترنت پر عکس شیمیل گفتم اره میذونم ولی سوالم اینه کی واسه تو فرستاده گفت یکی از بچه های شرکت میوه تعارف کرد ساعت نزدیکه 9 بود از 6.5 اومده بودم اینجا داشتیم تو گوشی کلیپ میدیدیم مجید کاملا تابلو بود راست کرده بود حتی کمی شلوارش هم لک خیسی داشت منم دسته کمی نداشتم بهش گفتم تو رابطه ی مردونه داشتی ؟هیچی نگفت یهو تلفن زنگ خورد سارا بود میگفت نمیخای بیایی شام یخ کرد بلند شدم هرجوری بود خودمونو جمع و جور کردیم خداخافظی کردم اومدم پایین سوالای سارا رو یکی پس از دیگری جواب دادم دیگه خودشم کم آورده بود آخرش گفت بنظرت بهم برمیگردن گفتم اره بابا ،شب خوابم نمیبرد تا ساعت 3 بیدار بودم فکر کنم صبح بزور رفتم سر کار ساعت 5 خونه بودم صدای در اومد مجید هم از سر کار اومد صدای بالا رفتن از پله ها ساعت 6 بود یه پیام اومد کار نداری بیا بالا 5 مین بعدش بالا بودم هردو ساکت بودیم گفت چیزی میخوری گفتم نه الان میل ندارم گفت میشه بگی در موردمن چه فکری میکنی گفتم هیچی چه فکری باید بکنم تو هم یه آدمی مثل بقیه مثل من ،گفت خوب شعار میدیا گفت توام کیر میبینی تحریک میشی خندیدم گفتم عجب مثالی چه ربطی داره دیروز به سختی جابجا کردی و رفتی گفتم اره نزدیک بود کار دست خودم بدم به سرنوشت تو دچار بشم همینطور که رو مبل