Download complete video now!

کوسش و براش باز کردم با ماساژ

0 views
0%

جمعه بود با سر و صدای مادرم و مرتب صدا زدن اسمم که میگفت سمیرا سمیرا بیدار شدم نگاهم به ساعت روی دیوار افتاد هشت و نیم بود از اتاق بیرون اومدم؛
+پس تو نمیخوای آماده باشی؟
_مامان من که گفتم نمیام
+ینی چی نمیام؟بمونی خونه تا غروب چیکار؟
_نگران نباش میرم خونه سولماز(خواهرم)
+نه اونا هم شاید برن یه جایی تفریح باید بیای بابات هم رفته آب روغن ماشین رو چک کنه و الان بیاد ببینه آماده نیستی عصبی میشه

قرار بود به یکی از روستاهای اطراف‌ برن؛پدرم یه فامیل اونجا داشت(حاج ابراهیم) که پدراشون پسر عمو بودن و گاه خانواده ما به اونجا میرفت و بعضی اوقات حاج ابراهیم و زنش به خونه ما میومدن. من قریب به یکسال بود که متارکه کرده بودم و با خانوادم زندگی میکردم؛برای بهتر شدن حال و هوای من همه کار میکردن؛از سفر گرفته تا خرید و هر چیزی که میدونستن من دوست دارم… ۳۰ سالم هست و چهره معمولی دارم و قدی متوسط و باسن و رون های حجیم و بزرگی دارم و رنگ پوستمم سبزه هست. دلم میخواست نرم و بمونم خونه تنها باشم؛مدتی بود وابسته شده بودم به این پورن های لعنتی و تا تنها میشدم یه پورن پلی میکردم به هر طریقی پدر و مادرم من رو همراه خودشون بردن؛ چهل دیقه ای راه بود؛روستای سرسبزی بود و پر از باغ و زمین های کشاورزی و … رسیدیم و حاج ابراهیم با روی باز به استقبالمون اومده بود؛همچنین زنش و دخترش داخل که رفتیم پسری دراز و لاغر که قیافه بدی نداشت و شاید بیست و سه چهار سالی داشت اونجا بود و من چون سر خونه زندگی خودم بودم تا قبل از طلاقم و زیاد رفت و آمدی با این خانواده نداشتم نمیدونستم پسر حاج ابراهیمه و فکر میکردم فقط دختر داره سلام و علیکی کردیم که پدرم بهش گفت:ماشالله ایوب جان تغییر کردی آخرین بار دو سال پیش عروسی خواهرت دیدمت و دیگه بعدش رفتی سرکار و همش تو شهرای مختلف بودی فهمیدم که این اقای قدبلند تنها پسر حاج ابراهیم هست.

اونروز من مانتو شلوار جین آبی روشن پوشیده بودم و شلوارش طوری بود که چند سانتی از مچ پاهام پیدا بود و یه کتونی سفید از بدو ورودمون متوجه دید زدن های ایوب شدم و به هر بهانه ای میومد تا پر و پاچه منو نگاهی بندازه یکساعت که گذشت از نشستن تو محیط خونه خسته شدم و بیرون اومدم و حیاط بزرگی داشتن و رفتم و وارد اصطبلشون شدم که سه تا اسب خوشگل اونجا بود هیجان زده شدم و خیلی به اسب ها علاقه داشتم چند دیقه ای گذشت و من مشغول نگاه کردن به اسب ها بودم که دیدم آقا ایوب رد منو زده و پشت سرم ظاهر شد
+به اسب ها علاقه دارین انگار
_بله ولی هیچوقت سوار نشدم و تجربه ای نداشتم
+واقعا؟خب اجازه بدید آذرماه رو زین کنم و بریم یکم سوار بشین
هیجان زده قبول کردم؛ کارهاشو انجام داد و زین رو نصب کرد و اسب رو بیرون آورد؛اسب سفیدی و خوشگلی بود؛ افسارش به دست ایوب بود قدم زنان از خونه خارج شدیم و یه زمین نزدیک خونه داشتن به اونجا رفتیم ایوب خودش سوار شد و چند دیقه ای دور زد و اومد پیاده شد و از من خواست که سوار شم من هم خواستم سوار شم و چون بار اولم بود و تجربه ای نداشتم نتونستم به تنهایی این کارو کنم و ایوب بدون اینکه من درخواست کمک کنم دستشو روی پاهای من گذاشت و کمک کرد تا سوار شدم
اولش فکر کردم منظوری نداره و خواسته کمکم کنه اما بخاطر کارش عصبی بودم افسار اسب به دستش بود و اروم حرکت میکرد و منم میترسیدم و یا زین یا اون بند رو محکم میگرفتم ایوب گفت: دانشجویی سمیرا خانوم؟ +نه لیسانس گرفتم دیگه ادامه ندادم
_آهان درسته
چنددیقه ای گذشت که باز با کمک ایوب که حسابی رون و پاهای منو مالید پیاده شدم اینبار از تماسش با بدنم حس دیگه ای جز عصبانیت و این چیزا پیدا کردم به اصطبل برگشتیم و من مشغول نگاه کردن به اسب ها بودم و اونم مشغول انجام کارهاش که باز سر صحبت رو باز کرد
+ماشالله خوش هیکلین؛ورزشکارین؟
_بله یه مدت ولی الان نمیرم دیگه
نمیدونم چرا اما حس و حال عجیبی اومده بود سراغم؛بدجوری کصم داغ شده بود و بدنم داشت گر میگرفت؛تو این مدت طلاقم جز پورن و گاهی هم خودارضایی کاری نکرده بودم و چون سخت میتونستم اعتماد کنم با کسی دوست نشده بودم تو این مدت و نمیتونستم کسی رو وارد زندگیم کنم دوست داشتم دلو به دریا بزنم و با این پسر که چندسال از من کوچیکتر بود به چیزی که چند وقته تو خیالاتمه و سکس هایی که تو رویابافی هام هست برسم مطمئن بودم اونم نیتی جز گاییدن من نداره به بهونه بند کتونی خم شدم و چند ثانیه ای کون گندمو تو اون جین جذب براش به نمایش گذاشتم فهمیدم آقا زوم کرده رو کون من و داره دید میزنه و با چشماش‌ منو میخوره فکر کردم شاید میترسه قدمی برداره اینبار من سر صحبت رو باز کردم و گفتم: مجردی درسته؟ خندید گفت:آره بابا کی به ما زن میده؟شما چی؟
+جدا شدم چند وقته؟
_آهان
+بله خیانت کرد و کلی داستان دیگه
_لیاقت شما رو نداشته
+لطف داری
_فدای شما
+الان مجردی و پس حسابی بهت سخت میگذره
_از چه نظر؟
+دیگه همه آدما یه سری نیازها دارن
نزدیکش شدم و کیرشو با دست از روی شلوار گرفتم؛مغز و همه نقاط بدنم از کار افتاده بودن و کص و شهوت بر من حاکم شده بود
کیرش که شق بود کاملا کلفتیش از روی شلوار قابل حس بود رو کمی مالیدم
سر و صدا اومد و عقب رفتم و پدر و مادرم و حاج ابراهیم اومدن که اسب ها رو ببینن مادرم گفت:کجایی نیم ساعته غیبت زده گوشی هم آنتن نمیده +
هیچی اومدم اسب هارو دیدم و کمی سوار شدم
اومدیم و ناهار که جوجه کباب بود رو خوردیم؛ایوب بعد از پاسخ مثبت یا بهتره بگم چراغ سبز من منتظر فرصتی‌ بود تا کصم رو پاره کنه چون آدم هاتی ام بدجور حالم خراب بود؛بعد ناهار به دستشویی رفتم و شلوارمو پایین اوردم و شورتم خیس بود انگشتمو کمی با آب دهنم خیس کردم و کردم تو کصم آه و نالم تقریبا دراومده بود؛ترشحات کصم روی انگشتم بود خودمو جمع و جور کردم و بیرون اومدم و فهمیدم قراره به باغ بریم برای چیدن گیلاس باغشون زیاد دور نبود؛رفتیم باغ خیلی‌ بزرگی که سر و تهش پیدا نبود؛همه درخت ها پر بود از گیلاس های درشت و تکدانه پدر و مادرم و حاج ابراهیم و زنش مشغول گیلاس چیدن از چند تا درخت اول باغ شدن و وقتی سرگرم شدن؛من کم کم ازشون فاصله گرفتم و ایوب هم با یک زیرانداز به دنبالم اومد(میخواستیم خونه بمونیم برای سکس اما هم بقیه شک میکردن هم خواهرش و یکی دو نفر از همسایه هاشون خونشون بودن) یک گوشه خلوت پشت چند تا درخت رفتیم جایی که خیلی بعید بود کسی بخاطر مساحت باغ بتونه پیدامون کنه یا ردمون رو بزنه
زیرانداز رو پهن کرد و منو بغل کرد و لب هاشو به لبام چسبوند لب های داغی داشت و خوب لبای منو میخورد خودمو ازش جدا کردم و زانو زدم شلوارشو پایین آوردم؛ بی اغراق کیر کلفت و خوبی داشت تو دستم گرفتمش و کردمش تو دهنم داشتم دیوونه میشدم برای همچین صحنه ای؛ کیرشو تو دهنم میکردم و زبونمو بهش میمالیدم و ایوب اه میکشید همش نگران بودم نکنه کسی بیاد
تخماشو با دست میمالیدم و کیرشو لیس میزدم منو داگی روی زیرانداز انداخت و دکمه شلوارمو باز کردم و شلوار و شورتمو کمی پایین آورد با دست لبه های کونمو باز کرد و زبونشو به کص و کونم کشید

چند لحظه عجله ای با هول و ترس لیس زد کصمو
+توروخدا بکن تا کسی نیومده
_نه به بقیه گفتم قراره بریم اسب سواری و کسی نمیفهمه
سر کیرشو دم کصم گذاشت و کصم مثل آهن ربا کیرش رو بلعید
+اه اه چه کیری
_اااخ کصت خیلی تنگه
ایوب دستاشو رو باسنم انداخت و محکم شروع به تلمبه زدن کرد
+اخ پارم کن توروخدا کصمو جر بده کیر میخوام
_اره پارررت میکنم
تلمبه میزد و صدای تلمبه هاش با ناله های من ترکیب شده بود
+اه کصممم اه اه
_ارومتر الان کسی میشنوه
نمیتونستم سر و صدا نکنم؛بعد مدتها کصم با یه کیر گنده پر شده بود ایوب همونجور که کیرش تو کصم بود من رو تقریبا دمر کرد و دستشواورد جلوی دهنم رو گرفت و محکم تلمبه میزد از خشونت و کلفتی کیرش خیلی لذت میبردم با وجود اینکه دستش جلوی دهنم بود اما باز ناله و صدای من میومد کیرشو بیرون کشید و من رو معمولی دراز کرد کتونی و جوراب هامو دراورد اوایل تیر ماه بود و هوا خیلی خوب بود شلوار و شورتمو از پاهام بیرون کشید
+چرا دراوردی لباسامو ممکنه کسی بیاد
_مهم نیست
انقد جفتمون حشری بودیم که پی همه چی رو به خودمون مالیده بودیم شلوار خودشم دراورد و پاهای منو باز کرد و روی من اومد فیس تو فیس شدیم و کیرشو جا داد تو کصم آهی از سر لذت کشیدم
+جون دلم بکننن اه اه
ایوب حین تلمبه زدن دکمه های مانتوم رو باز کرد و تاپ و سوتینمو بالا داد و سینه هامم میخورد
+اه اه همینطوری بکن منو اره
ایوب اروم کیرشو عقب جلو میکرد تو کصم و من رو ابرا بودم چند دیقه گذشت که بیرون کشید و گفت لباسامو تنم کن که وقتی ابش اومد زود جمع و جور کنیم زود جوراب و شورت و شلوارمو پام کردم و مانتوم رو درست کردم و شورت و شلوارم رو تا زانو پایین گذاشتم دوباره داگی انداخت منو و تا خایه کرد تو کصم بیرون میکشید و دوباره تا خایه میکرد توش
+اه اخ اه
_چه کصی داری اخ
تلمبه هاش که شدت گرفت من رو ارضا کرد چند دیقه ای محکم تلمبه زد و من یه ریز ناله میکردم که کیرشو بیرون کشید و آبش رو لای کونم ریخت داغی آبش که سر میخورد روی سوارخ قهوه ای کون و کصم واقعا جذاب بود

زود شورت و شلوارمو بالا کشیدم و با ایوب از در پشتی باغ بیرون رفتیم و ایوب رفت و با اسب‌ برگشت و پیش‌ بقیه اومدیم مادرم گفت اسب سواری خوب‌ بوده؟ گفتم اره خیلی غروب‌ که شد با چند جعبه گیلاس از باغ بیرون میومدیم؛زهرا خواهر ایوب که فک کنم بیست و هفت هشت سالی داشت و متاهل بود ولی شوهرش اونروز نیومده بود کنارم اومد و خندید و گفت: چسبید؟ گفتم چی؟ گفت:کص دادن تو باغ گیلاس

From:
Date: April 10, 2022