زنگ زد خالهه گفت یه نیم ساعت دیگه به آدرسی که میگم بیاید. قیمتو پرسید گفت نفری چهل تومن گفتیم بچه ها پول مول چقدر داریم دیدیم سرجمع سی چهل تومن بیشتر همراهمون نیست. به رفیقم گفتم سر راه یه عابر بانک نیگه دار پول بگیرم گفت باشه بذار اول بریم خونه یه اسپری بردارم بزنیم به کیرمون گفتم بابا اسپری دیگه نمی خواد گفت نه من زود آبم میاد چهل تومن به گا میره. رفتیم در خونشون رفت سه تا کاندوم با یه اسپری لیدوکائین مخصوص دندون برداشت آورد گفتم با این که حضرت کیر به خواب ابدی میره گفت نه من امتحان کردم جواب میده. همونجا توی ماشین یواشکی زیپ شلوارو باز کردیم و هرسه تایی زدیم به معامله بعد 4-5 دقیقه کیرم شد مثل یه تیکه چوب، هیچ حسی نداشت همون موقع پشیمون شدم.
رفتیم سراغ خودپرداز دیدم از شانس تخمی ما همون روز جناب آقای دکتر عنتر چندرغاز یارانه را ریخته بود به حساب ملت بیچاره سر هر خودپردازی 7-8 نفر توی صف بودند تازه جالب اینجا بود که اصلاً هیچکدوم پول نداشتند. یه چند جایی رفتیم فایده نداشت زنگ زدیم خالهه گفتیم عابر بانکها پول ندارن چیکار کنیم میخوای یه چک برات بیاریم گفت میخوای اصلاً بیا پولشو قسطی بده چک بی چک پول نداری برو جلق بزن. بالاخره بعد یک ساعت گشتن و توی صف ایستادن از یه خودپرداز پولو گرفتم و رفتیم سراغ آدرسی که داده بود. یه خونه کوچیک بود توی کوچه پس کوچه های پایین شهر طبقه دومش نیمه کاره بود زنگ رو زدیم خالهه اومد درو باز کرد یه زن چاق حدود پنجاه ساله بود. رفتیم داخل دیدم یه زن حدود 30-40ساله با دوتا بچه که یکیشون 4-5 ساله و یکیشون شیری بود و توی بغل مادره بود نشسته بودند سلام و احوال پرسی خشکی کردیم و نشستیم.
خیلی حالم گرفته شد با رفیقام یه نگاهی به هم انداختیم شروع کردیم به پج پج کردن خواستیم پاشیم بریم خالهه اومد گفت مارو یه ساعته معطل کردین حالا میخواید برید؟ همون موقع یه دختره بیست ودو سه ساله بایه هیکل ردیف و پوست سفید از تو اتاق اومد بیرون قیافشم بدک نبود ولی من به خاطر اون بچه ها و بدبختیشون دیگه هیچ حس شهوتی نداشتم. آخه خالهه گفت اگه مادر بچه هارو هم میخواید قیمتش 30تومنه پیش خودم گفتم گوه به این مملکت که توش اینجوری باید شکم بچه ها سیر بشه. از قیافه زنه و دختره معلوم بود که این کارو فقط برای پول انجام میدن. خالهه اصرار میکرد حالا که تا اینجا اومدین حداقل یه نفرتون باید بکنید رفیقام هم که حالشون بهتر از من نبود گفتند از اول تو گفتی میخوای کس بکنی حالا هم خودت برو تو خلاصه با بی میلی رفتم توی اتاق و گفتم دختره را بفرسته داخل. دختره اومد تو و درو بست اتاقه به سمت هال یه دیوار داشت که بالای سرتاسرش پنجره بود و هیچکدوم از پنجره هاش هم شیشه نداشت و طوری صدا ی حرف زدن از توی هال شنیده میشد که انگار همونجا کنار من بودند. دختره بدون اینکه حرفی بزنه سریع لباساشو به غیر از سوتینش درآورد مثل اینکه براش عادت شده بود فقط کسو بده و بره لزومی هم نمیدید که سوتینشو در بیاره. یکم تو چشاش نگاه کردم خیلی معصوم بود. خداییش بدن خیلی توپی داشت اگه توی یه موقعیت دیگه گیرم میفتاد امونش نمیدادم ولی اون روز دیگه حسی نداشتم. رفت گرفت روی یه پتو که وسط اتاق پهن بود خوابید منم خیلی بی حوصله لباسامو درآوردم و روش دراز کشیدم دلم براش سوخت ولی بازم وسوسه شدم گفتم اینکه معلومه کار هر روزشه اگه نکنم از دستم رفته.
یکمی کیرمو لای پاهاش بالا و پایین کردم تا شق شد بلند شدم کاندوم کشیدم روی کیرم و گذاشتم دم کسش و آروم فرستادم تو اونم مثل یه آدم آهنی زیرم خوابیده بود هیچ احساسی نداشت. موقعیکه نگام توی نگاش میفتاد چشماشو میبست. نمی دونم از خجالت بود یا بی حوصلگی. خیلی ضد حال بود اون از بی حس شدن کیرم اونم از صحنه بچه ها حالا هم صدای اونها که انگار دم گوشم حرف میزدند یه چند دقیقه همینجور عقب و جلو کردم بعد بهش گفتم برگرد دمر بخواب گفت من از کون نمیدم گفته باشم. گفتم نه میخوام از پشت بذارم تو کست شاید میخواستم صورتش رو نبینم. برگشت انصافاً کون خوش فرم و سفیدی داشت خوابیدم روش و از پشت گذاشتم تو کسش یه کم دردش گرفت. شروع کردم به تلمبه زدن. از تو هال صدای گریه بچه بلند شد دیگه آخر اعصاب خوردی بود اومدم بی خیال شم پاشم لباسمو بپوشم ولی بازم یه حسی می گفت باید حتماً بکنی تا آبت بیاد اونقدر کیرمو تو کسش عقب و جلو کردم تا اینکه بعد چند دقیقه بدون هیچ حالی آبم اومد بلند شدم کاندومو از رو کیرم کشیدم و گذاشتم لای دستمال کاغذی که تو جیبم بود. کیرم بلافاصله خوابید دختره هم سریع بلند شد لباساشو پوشید. انگار هم خودم هم کیرم و هم دختره فقط منتظر بودیم که سریع آبم بیاد. شروع کردم به پوشیدن لباسهام که دیدم در اتاق باز شد و خالهه خودشو گذاشت تو اتاق فهمیدم انگار یه نفر دیگه هم از پشت در منتظر بوده. از ترس اینکه مبادا من شماره دختره رو بگیرم و دفعه بعد خالهه رو دور بزنم از صدای کمربند و لباس پوشیدن من فهمیده بود کارمون تموم شده اومده بود که حق و حسابش رو بگیره دست کردم جیبم پولها که تا حدودی چماله شده بودند رو در آوردم 8تا پنج تومنی شمردم دادم به خالهه 5 تا شو داد به دختره و اومد بیرون یکیشو گذاشت کف دست زنه که داشت به بچش شیر می داد دوتاشم ورداشت برای خودش.