سکس با خاله همسرم
۲۵سالم بود که ازدواج کردم همسرم یه زن زیبا و دوست داشتنیه و توی ۱۷سال گذشته که ازدواج کردیم وزندگی خوبی داریم
همسرم دو تاخاله داره که هردو زیبا هستن ولی خاله بزرگتر به نام میترا که ۱۰سال از من بزرگتره خیلی جذابه
ازهمون روزهای اول ازدواج هروقت که میترا رو میدیدم حال خوبی بهم دست میداد
توی صحبتهای همسرم متوجه شدم که خاله میترا یه زن حشریه ولی هیچ وقت رفتار بدی از خودش نشون نمیداد
یه شب که با مادرخانمم خونه مابودن من ماشینم تعمیرگاه بود وآخر شب از من خواستن که از آژانس یه ماشین براشون بگیرم و یه تعارف کوچک کافی بود که اونها رو راضی کنه شب خونه ما بخوابن
توی اطاق خواب دوتا جا انداختم براشون و شب بخیر گفتم و رفتم بخوابم
خانمم یه نیم ساعت پیش اونها موند ومشغول صحبت شدن و صدای خنده شون کل خونه رو گرفته بود
همسرم که اومد پیشم پرسیدم به چی میخندیدین که گفت راستش خالم عادت داره باشرت و سوتین بخوابه و مامانم بهش گفته امشب دیگه اونجوری نخوابه که خالم گفت نکنه میترسی دامادت بیاد سروقتم و گفته اگه سربه سرم بزارین کاملا لخت میخوابم
این حرفها باعث شد تاچند ساعت خوابم نبره و همش هیکل سکسی و لخت میترا رو توی ذهنم مجسم میکردم
ساعت۶صبح بیدارشدم که برم سرکار بلافاصله رفتم که خاله رو یه دید بزنم لای در باز بود ولی طوری خودشون رو به پتو پیچیده بودن که نمیتونستم تشخیص بدم که کدومشون میتراس
یه فکر شیطونی به سرم زد و کولرروخاموش کردم رفتم دوش گرفتم و ۱۵ دقیفه بعد که برگشتم یه صحنه ای رو دیدم که استارت هوس سکس با میترا از اونجا شروع شد
هوای اطاق گرم شده بود و میترا پتو رو از روش کنار زده بود وای چی میدیدم
رانهای سفید وخوش تراش با یه باسن زیبا که شورت صورتی رنگ خوشگلی که پوشیده بود زیباییش رو بیشتر کرده بود
یه ۱۰دقیقه ای محو تماشای اون بدن نازش بودم و کیرم رو مالش میدادم و باهرتکونی که میخورد خودم رو قایم میکردم که نکنه بیداربشه و من رو ببینه ساعت لعنتی به سرعت گذشت وبرای این که ازسرویس جانمونم ناچار بودم اون صحنه زیبا رو ترک کنم
کولررو روشن کردم و رفتم بیرون از خونه ولی تمام روز یه لحظه اون صحنه از جلو چشمام دور نمیشد
سالها با حسرت سکس بامیترا گذشت وخیلی از مواقع که با همسرم سکس میکردم میترارومجسم میکردم و تمام دلخوشی من همین شده بود
تااینکه بعد از ۱۵سال ازاین موضوع حدود ۲ماه پیش عروسی یکی از اقوام بود و اونجا بود که لباس خوشگلی که میترا پوشیده بود باعث شد ساعتها فقط اون رو نگاه کنم
بااین که ۵۲ سالشه اما همچنان زیبا جذاب و خوش هیکله
یه لحظه دیدم از تالار رفت داخل حیاط
که یه باغ بزرگ و زیبا بود
پشت سرش رفتم و وانمود کردم که اون روندیدم
گوشیم رو روی سایلنت گذاشتم که نکنه کسی زنگ بزنه و الکی مشغول صحبت شدم ولی همه حواسم به میترا بود افراد دیگه ای هم بودن یکی سیگار میکشید یکی باموبایل حرف میزد و …
رفتم نزدیکش و به زبون خانمم گفتم خاله اینجا چکار میکنی که چیز خاصی نگفت و گفت حمید جان میشه من رو تایه جایی برسونی گفتم با کمال میل ولی اتفاقی افتاده؟
گفت نه فقط سریعتر بریم سوار ماشین شدیم واز اونجا خارج شدیم
بوی عطرش و لباس سکسی و آرایش زیبایی که داشت باعث شد با کیرراست شده رانندگی کنم
سینه های سفید وناز بانوک کوچک و صورتی رنگ
گفتم خاله کجا برم گفت نمیدونم فقط یه جایی من رو ببر که کسی نتونه پیدام کنه و دلیلش رو هم نگفت فقط میدونم با شوهرش دعواش شده بود
خونه ما دور بود و به همین خاطر من و خانمم و پسرم قرار بود بعداز عروسی بریم خونه برادر خانمم بخوابیم چون فرداش هم جمعه بود و کاری هم نداشتیم
گفتم خاله میخوای بری خونه ما که گفت مگه شب نمیاین خونه و ماجرارو بهش گفتم که تشکر کرد و گفت میره خونه ما
وقتی رسیدیم ازم خواست یه حوله بدم بره دوش بگیره و یه لباس راحت هم بهش بدم که بپوشه
داشتم از شهوت میمردم ولی جرات هیچ حرفی یا کاری رو نداشتم
میترا رفت حموم و یه تاپ و شلوارک بهش دادم که بپوشه از داخل حموم صدازد گفت از این لباسها لختی تر نداشتین
اومد بیرون مثل یه تیکه ماه شده بود زیبا و بینهایت سکسی
گفتم خاله که باتندی بهم گفت خاله چیه میترا صدام کن
بهش نزدیک شدم و گفتم مشکل چیه ومن میتونم کاری برات بکنم
که آرام اشک از چشاش جاری شد وگفت مرسی تو زودتر یرگرد تالار ونگفت که موضوع چیه بلند شدم که برم
به خودم جرات دادم و بغلش کردم که سرش رو گذاشت روی شونه هام بوی خوبی میداد موهاش رو نوارش کردم و هردو ساکت بودیم آرام اول لپش و بعد گردنش رو بوسیدم
به لحظه توی چشمهای هم نگاه کردیم ولبهامون به هم گره خورد
لبهای نازش رو میخوردم واون هم همراهی میکرد زبونش رو که به لبهام میزد حس فوق العاده ای داشت
لب پایینش رو کاملا دراختیارم گذاشت که منم مرتب میخوردمش و لذت میبردم با لمس بدنش متوجه شدم که سوتین نپوشیده و این بیشتر حشریم میکرد
تاپش رو درآوردم هیچ مقاوتی نکرد
باسرعت لباسهای خودم رو هم درآوردم
چی میدیدم سینه های سفید وناز بانوک کوچک و صورتی رنگ
بردمش توی اطاق خواب
به آرزوم رسیده بودم شروع کردم به نوازش اون سینه های ناز و خوشگلش و یکی یکی میخوردمشون و میک میزدم
واون هم کیرم رو نوارش میکرد
صدای آخ و اوخ میترا کل خونه رو گرفته بود
شلوارکش رو به آرامی از پاش درآوردم و تازه فهمیدم که شورت نپوشیده
کوس زیبا بالبه های پف کرده
بلافاصله لبهام رو گذاشتم روی کوسش و شروع کردم به خوردن کوس خیس و خوشگلش و آرام آرام انگشتم رو توش میچرخوندم در همین حالت با لرزش بدنش فهمیدم که ارضا شد تو همون حالت لباش رو گذاشت رو لبام و بادستش با کیرم بازی میکرد که منم نتونستم خودم رو کنترل کنم و آبم به سرعت پاشید روی شکمش
خیلی لذت بخش بودولی از این که نتونسته بودم کیرم رو توی کوسش بکنم اعصابم خراب بود
سریع پاشدم که برم میترا گفت منم میام
باهم برگشتیم تالار ساعت حدود ۲۱ بود وبماند که خاله چطور غیبتش رو ماسمالی کرده بود و کسی هم متوجه غیبت من نشده بود فقط خانمم پرسید که ندیدمت گفتم خسته بودم داخل ماشین خوابیدم
۲۰روز بعد از این ماجرا مادر خانمم کیسه صفرا عمل کرد وهمسرم شب پیشش موند و صبح خاله میترا رفته بود بیمارستان و خانمم رو فرستاده بود خونه
بعد از ظهر که رفتیم ملاقات خانمم اصرار کرد که پیش مامانش بمونه میتراقبول نکرد و گفت برو آخرشب بیا
ساعت ۱۰شب خانمم رو بردم بیمارستان و خاله میترای خوشگل اومد که برسونمش خونه شون
توی ماشین سکوت کامل بود تااینکه یه دفعه میترا گفت خوش به حال خانمت گفتم چرا گفت یکی هست که همیشه کوسش رو براش بخوره
خیابان خلوت وتاریکه مسیر باعث شد کنار خیابون وایسم و لبام رو بزارم روی لبای خوشگلش که ازم خواست سریع بریم خونه ی ما وگفت که موندنش توی بیمارستان برنامه ریزی برای این کار بوده
پسرم خونه خاله ش بود وخیالم راحت
باسرعت رفتم
بهترین سکس زندگیش بوده
همین که داخل خونه شدیم بلافاصله بغلش کردم و چسبیدم بهش لباسهای همدیگه رو درآوردیم روی تخت لخت لخت شروع کردم به مالش سینه هاش وهمزمان لباش رو میخوردم بعد شروع کردم به خوردن سینه هاش ورفتم پایین تر و نافش رو لیس میزدم که سرم رو هدایت کرد سمت کوسش
ناز بود و خوشگل زبونم رو داخل کوسش میچرخوندم هی قربون صدقه ام میرفت
بعد از حدود ۵دقیقه کوس خوردن سرکیرم روگذاشتم توی کوس نازش لیز بود و گرم
شروع کردم به تلمبه زدن همزمان لبش رو میخوردم و سینه هاش رو میمالیدم همون موقع ارضا شددر اوج لذت بودیم ازش خواستم بزاره از کون بکنمش قبول نکرد
حالت داگی قمبل کرد واااای که چه کوس نازی جلوم بود کیرم رو با فشار کردم داخل کوسش ۲ دقیقه طول نکشید که آبم اومد و ریختمش روی کمرش و خوابیدم روش
چندتابوس ازش کردم وتشکر کردم ازش و اونم گفت که بهترین سکس زندگیش بوده
سریع لباس پوشیدیم و رسوندمش خونه شون
توی کوچه خلوت دم خونه شون به لب طولانی ازش گرفتم
ازم خواست که دیگه ادامه ندیم ومنم قبول کردم ولی یه لحظه نمیتونم از فکرش خارج بشم
کیرشو گذاشت دهنم کون مامانی کیر تو کون آب کیر تو کون کس تپل قهوه ای کس خیس و نمناک کیر لا کون سوراخ لیسی پستون ناز پستون کیر شق کن کس پف کرده منو بکن چیز تو کس مامانی مامان کس میده کس سفید مامانی کیر پسر ,کس مادر مامانی حشری,پسر کیری از هر طرف کیر کیر سواری کس خواهر ,کیر برادر