Download complete video now!

نجابتش کیر من و راست کرده

0 views
0%

ندا هستم 38 ساله از تهران اما خاطرات من برمیگرده به بیست سه سالگیم .
دختر زیبا و خوش هیکلی با سینه های پر و بدن میانه اندام کلا اندام پری داشتم قدم 175 وزنم 78 کیلو بود اینارو میدونم چون خاطراتمو تمام کمال نوشتم .
تو سن هفده سالگی امید یک پسر خوش تیپ و خوش بر و رو اومد خواستگاریم بخاطر وضعیت خوب مالیش بدون اینکه من بدونم بردیدن و دوختن و شدم نامزد امید .
امید یک برادر داشت به اسم امیر که از امید قد بلندتر بود اما چهرش کشیده بود به پدرش زشت نبود اما مثل امید زیبا هم نبود درشت تر از امید بود وقتی اولین بار همدیگر تو خونه پدرش دیدیم و باهم دست دادیم دستم محکم فشرد و چند لحظه نگه داشت .
یکسال بعد با امید راهی خونمون شدیم و زندگیمون اغاز شد هات نبودم و از مسایل زناشویی هم اگاهی کامل داشتم و اگرم نکته ای بود از خاله خودم میپرسیدم و برای امید کم نمیزاشتم .
زندگی عادی داشتیم تا اینکه یک شب امیر و مادرش خونه ما مهمان بودن خواستم بلند بشم چایی بیارم که دیدم امیر از اشپزخانه بیرون اومد و نشست کنار مادرش ، امید هم دیر کرده بود و دلم شور میزد رفتم چایی ریختم اوردم تعارف کردم به مادر شوهرم بعد به امیر میخواستم تعارف کنم که یک لحظه نمیدونم چی شد قلبم به تپش افتاد و سینی از دستم رها شد و افتاد زمین .
سریع عذر خواهی کردم چایی روی پای امیر ریخته بود هول برم داشت سریع دستمال اوردم پاشو پاک کنم ،جورابشو دراورده بود ولی پوستش کاملا قرمز شده بود .
مادرشوهرم گفتش چی شد دخترم ، گفتم نمیدونم یک لحظه دلشوره عجیبی گرفتم ،مادرشوهرم که اسمش مستانه بود گفت نگران نباش چیزی نیست گفتم که مادر جان امید دیر کرده تا حالا سابقه نداشت دیر بیاد .
مستانه گفت که حتما کارش طول کشیده گفتم اخه مادر یک کارمند که همیشه ساعت چهار تعطیل میشد چطوری کارش طول کشیده ساعت ده شب هستش .
امیر گفت بزار چند جا زنگ بزنم شاید پیداش کردم خوب انموقع ها موبایل زیاد تو دسترس مردم نبود و چندتایی اومده بود که اونام بلد نبودن چیکار کنن باهاش فقط برای ژست گرفتن خریده بودن.
جستجوی امیر نتیجه نداد دیگه داشتم واقعا دیوونه میشدم که تلفن زنگ خورد .
امیر گوشی برداشت و جواب داد بفرمایید …‌ بله بله … متوجه شدم … نه مشکلی نیست … الان اومدم شهرام اره الان میام .
تلفن قطع کرد گفتم کی بود گفت شهرامه میگه بیا باهم بریم دنبال امید ولی از چهرش مشخص بود که داره خودش کنترل میکنه کمی هم عرق کرده بود .
ساعت سه نصفه شب بود که امیر اومد با موهای باز دوییدم سمتش ،نگاهم کرد گفت حاظر شو بریم گفتم چی شده گفت هیچی نپرس فقط اماده شو .
سوار پیکان امیر شدیم با مستانه ، امیر هم داشت چرت و پرت میبافت اصلا نمیشنیدم چی میگه یکدفعه دیدم جلوی بیمارستان شماره دو نگهداشت اینجا چیکار داریم اخه .
امیر گفت بریم داخل میفهمید . تو حیاط بیمارستان پدر شوهرمو دیدم با برادرش و خواهرش و چند تا از بچه هاشون اونجا بودن .
سریع رفتم سمت پدر شوهرم رامین گفتم چی شده پدر جان امیر که حرفی نمیزنه دیدم رامین عین ابر بهار گریش گرفت هاج و واج بودم گفتم یکی بگه چی شده با فریاد گفتم امیر بگو دیگه لعنتی چی شده .
چهلم امید گذشت حالا منی که چند ماه بود ازدواج کرده بودم بیوه شده بودم وسایلم جمع کردم چمدانم بستم میخواستم برگردم خونه پدرم که امیر سر رسید و گفت یک مدتی با پدر و مادرم بمون همدردشون شو .
با اکراه قبول کردم و خونه رو تحویل دادیم و رفتم خونه پدرشوهرم یک اتاق به من اختصاص دادن قرار شد تا عروس امیر میارن من اونجا بمونم
و ماندم.

سال امیر تموم نشده پدر شوهرم رامین نتونست دوری امید تحمل کنه و دق کرد و مرد .
مادرشوهرم هم وضعیتش داغون بود فقط پرستاریشونو میکردم و پخت و پز لباس شستن ، دوسه تا پیر پاتال خواستگارم شدن که امیر همشونو رد میکرد و یکیشونم بد جور زده بود .
یک شب زمستانی بود که گاز خونه قطع شد کم کم سرد شد با مستانه تو یک اتاق میخوابیدیم ازوم رفتم کنار مستانه گفتم مادر سردت که نیست گفت دارم یخ میزنم ، رفتم سراغ امیر بیدارش کردم که فهمیدیم گاز کلا قطع شده رفتم از انباری بخاری برقی اوردم گذاشتم تو اتاق مستانه تا گرم بشه .
اصلا هواسم نبود که امیر اونجاست داره با چشاش منو میخوره ، رفتم سمت اتاقم که لباس گرمتر بپوشم بیام بخوابم پلیور برداشتم و شلوار که بپوشم از زیر نه سوتین داشتم نه شرت یکدفعه دیدم امیر از پشت چسبید بهم عین جن زده ها پریدم با یک جیغ بلند .
امیر سریع دهنم گرفت چشام باز مونده بود وقتی دیدم امیر اروم شدم که شک دوم بهم وارد شد امیر شروع کرد به خوردن لبام ، هنگ کرده بودم اما نمیتونستم جیغ بزنم یا پسش بزنم ترسیدم مستانه بفهمه واسه عابروی خودم ساکت موندم کمی که لبامو خورد از من جدا شد گفت ببخشید دست خودم نیست نیاز داشتم و رفت .
چند روزی گذشت مستانه بیماریش شدیدتر شد قرصهاش زیادتر توپ در میکردی بیدار نمیشد .
یک شب خوابیده بودم که حس کردم یکی داره اروم منو میماله خواستم جیغ بزنم که دهنمو گرفت دیدم امیره دستش کشیدم کنار گفتم اینجا چیکار میکنی که روم دراز کشید تازه متوجه شدم سینه هامو دراورده داشته میخورده شلوارم هم کمی کشیده پایین خودشم لخته و یک کیر کلفت لای پامه ، داشت لاپایی میزد .
خواستم جلوشو بگیرم اما هم هیکل درشتی داشت هم زورش بیشتر بود
بکارش ادامه داد هی میگفتم امیر پاشو من زنداداشتم جیغ میزنم ها ولی اصلا گوشش بدهکار نبود نمیشنید و اروم داشت لای پام کیرشو عقب جلو میکرد که سریعتر و تندتر شروع به عقب جلو کردن کیرش کرد و یکدفعه کیرشو گزاشت روی کوسم ابش ریخت روی من .
دو روز گذشت ظهر داشتم نهار میپختم ولی تو فکر امیر بودم و خودم ، بله منم ادمم دلم میخواست ولی اگر کسی میدید چی اگر اتفاقی میفتاد چی تو فکر بودم که یکدفعه امیر از پشت چسبید بهم و شروع کرد اروم مالیدن سینه هام خودم سپردم به دستاش چون واقعا درحسرت کیر میسوختم .
اروم از گردن شذروع کرد لیسیدن دستاش روی سینه هام میچرخید گفتم امیر گفت هیس ، گفتم میدونی داری چیکار میکنی ، گفت هیس
ساکت شدم .
منو از پشت بغلم کرد و مثل یک پر بلند کرد برد تو اتاق خودش افتاد به جونم شروع کرد به خوردن لبام یکدفعه گر گرفتم داغ شدم و عین دیوونه ها شروع کردم به خوردن لباش و مکیدن زبونش انقدر داغ بودم که وقتی به خودم اومدم که کوسم جر خورد با کیر کلفت امیر ،
امید کیرش سیزده نهایت چهارده سانت بود اما امیر کیرش کلفت بود حدود بیست سانتی میشد .
کیرش تا نصف تو کوسم بود گفتم امیر جون مستانه یواش پاره شده .
شروع کرد عقب جلو کردن تو کوسم هردفعه کیرش بیشتر میرفت تو کوسم دیگه بصورت واقعی داشتم زیر کیر امیر جر میخوردم و اخخخ و وایییییی میکردم که ارضا شدم امیر اروم کیرشو کشید بیرون بلند شد لباساشو برداشت پوشید و رفت و رفت یک ماه پیداش نشد .
یک ماه بعد اومد باهم رفتیم پیش مستانه ، مستانه تنها فرزندش ببغل کرد و بوسید حالش بهتر شده بود هم مستانه هم امیر مادرش یواش حرفی زد که متوجه نشدم و امیر یک لبخند به مستانه زد راستش بخوایید بدنم داغ بود و هواسم کاملا به صورت لبهای امیر داشتم از درون میسوختم کوسم تیر میکشید کیر میخواست اونم کیر کلفت امیر میخواست.
امیر بلند شد رفت بیرون اتاق و صدام زد ، سریع رفتم پیشش گفتم جانم گفت جانت بی بلا من گرسنمه چیزی واسه خوردن داریم .
سریع براش غذا اماده کردم نشست کامل خورد بعد بلند شد که بره گفتم امیر برگشت نگاهم کرد زبانم قفل شد اخه چطوری میتونستم بگم بیا منو بکن اما از نگاهم هوس خوند و گفت امشب برو تو اتاقت بخواب .
با هزار شور و شوق دوش گرفتم خودم اماده یک شب رویایی کردم
ساعت ده شد نیومد یازده شد نیومد رفتم خوابیدم تو اتاقم مستانه هم تو اتاقش .
توخواب شیرین بودم داشتم تو خواب سکس میکردم با یکی که صورتش نمیدیدم یکدفعه ارضا شدم تا چشمامو باز کردم دیدم امیر لخت کنارمه و یک انگشتش تو کوسم کشیدمش روی خودم لبامو چسبوندم به لباش و شروع به خوردن کردم چقدر خوشمزه بودن مزه لبای امید یادم نمیومد ولی امیر تو اون لحظه برای من همه چیز بود پیچیدیم به هم و امیر منو کشوند روی خودش لبامون که جداشد رفتم سراغ کیرش گرفتم تو دستم شروع کردم مثل بستنی لیس زدن و بعد کله کیرش کردم تو دهنم کلا بزور دو سوم کیرش رفت تو دهنم میک میزدم پیشابش میومد شور بود ولی مزه خوشایندی داشت .
بعد از سرم گرفت و شروع کرد بالا و پایین کردن سرم دهنم در حد ممکن باز کردم داشت خفم میکرد با کیرش ولی نمیخواستم رنجشی از طرف من ببینه واقعا بهش نیاز داشتم بخصوص با بودن مستانه به هیچ وجه نمیتونستم غریبه بیارم خونه یا شایدم منتظر امیر بودم که تو امنیت کامل سکس کنم .
بالاخره سرم بلند کرد و منو کشوند زیرش گردنم لیس میزد گاهی لاله گوشم میک میزد و من کلمات نامفهومی بزبون میاوردم اووومممممممم جوونممممممممم سینه های هشتاد در حد انفجار بودن پاهامو بلند کرد کیرشو تنظیم کرد ، گفتم یواش بکن ، با یک لبخند سر کیر کلفتش فرستاد داخل بخاطر اینکه یکبار ارضا شده بودم و دفعه دوم بود که کیرش میرفت تو کوسم کمی بیشتر از نصف جا کرد ، دیواره های کوسم کاملا کیرش حس میکرد شروع کرد تلمبه زدن در گوشم نفس میکشید اروم گفت خوبه گفتم عالیه بکن ارررره بکن که داشتم میمردم از دوریت

یکدفعه تا ته جا کرد نفسم رفت یک لحظه چشمام داشت از حدقه میزد بیرون حدود دو سه ثانیه بعد کیرشو داد عقب و دوباره تا ته فشار داد گفتم امیر جون مستانه یواشتر جررر خوردم کثافت خندید و روی من خیمه زد به شدیدترین وجه ممکن شروع کرد به گاییدنم دیگه جیغم بلند شده بود اخخخخخخامیر یواشتر ایییییییی وایییییی جون مادرت یواشتر مستانه میشنوه اخخخخخخ امیر گفتش جانننننننن و کیرش تا ته جا کرد کوسم داغ شد امیر تمام اب کیرش ریخت تو کوسم .
خواستم کیرش بکشم بیرون ولی جوری منو قفل کرد که هرچی اب داشت مستقیم وارد رحمم شد گفتم امیر حامله میشم در بیار گفت قرص اورژانسی گرفتم بله گرفته بود داد بهم با یک لیوان اب خوردم
از نوزده از حدودا بیست سالگیم امیر شروع کرد به گاییدن من و منم حسابی از امیر لذت میبردم انگار امیر شوهرم بود بیشتر وقتا شبها با امیر تو اتاق من روی تخت من باهم میخوابیدیم تا اینکه تو سن 23 سالگی ناخواسته حامله شدم

From:
Date: April 18, 2022