گرماگرم بلوغ، داشتن سینه ها و باسن زنانه کارت ورود به دنیایی تازه بود که چیز زیادی ازش نمی دونستم. ولي هرکي يه خورده بزرگتر از من بود فکر مي کردم اون مي دونه.
هنوز حسی دوگانه به پسرا داشتم. مخلوطي از کنجکاوي و ميل جنسی که ترسی گنگ مهارش می کرد. همه می گفتن بايد مواظب مردا بود! اگه بهشون رو بدي سوارت مي شن. باید مواظب بودیم موقع راه رفتن سینه ها بالا و پایین نپره، دولا که می شدیم یا وقتی می نشستیم، سینه ها، رونا و شورتمون معلوم نباشه. انگار اگه چشم پسرا به کسمون بیفته سوراخش می کنه یا جای نگاهشون رو بدنمون لک می شه! از حریص بودن پسرا خبر داشتم. تو خیابون ازشون می شنیدم: دخمل، خط شورتت معلومه. باسنت بيسته! دمت گرم، ممه هات ترکونده. ماشالله، عجب کُسي!
مي شنيدم و ته دلم خوشم ميومد که ازم تعريف مي کنن. دنیای تخیلات بود. ولی تابستون همون سال یه اتفاقی افتاد که دنیای سکس من از حالت تخیلی در اومد.
با مریم، دختر همسایه تو حیاط بازی می کردیم. یه کم از من بزرگ تر بود ولی اعتماد به نفسش هزار برابر بیشتر. راجع به چیزایی که من جرات نمی کردم فکرشم بکنم راحت حرف می زد. داداشش فرهاد تو مایه خودم بود، ساکت و تودار. ما پایین پله ها بودیم اونم سر پله نشسته بود گیم بازی می کرد. بی اختیار نگاهم رفت تو پاچه ی گشاد شلوارکش که آلتش اون تو هواخوري می کرد. اندازه سوسیس متوسط بود. سرش بيضي شکل بود وهوس انگیز. مثل يه اثر هنريِ خوب همون جوري بود که بايد باشه. دلم می خواست سیر ببینمش و وارسيش کنم. به نظرم يه کم کوچيکتر از اونی بود که مریم صاف و پوست کنده بهش می گه کير. از شما چه پنهون وقتي اسم کير رو با تلفظ واضح به زبون مياره حالم جا مياد. پايين تنه خودمم هنوز چند تار مو بيشتر نداشت و از نظر مریم هنوز کُسِ کس نبود. کم مويي کير فرهاد و کس خودم باعث شد يه جور همدلي یا نزدیکی بين خودمون حس کنم. فرهاد مي تونست دوست پسرم باشه. چرا که نه؟ اونوقت مي تونستيم همديگه رو بغل کنيم و ببوسيم. اونوقت می تونستم فشار کیرشو وسط پاهام مجسم کنم. آخ جون. اگه لخت بودیم پایین تنه مون می مالید به هم، ممه هام می چسبید به سینه ش. از این فکرا یه جوری شدم. یه گرمایی دوید توی تنم. زیر دلم قلقلک اومد. مخصوصا” وقتی دیدم کيرش بیشتر قد کشیده و داره تکون می خوره.
مريم گفت: حواست کجاست؟
مسير نگاهمو دنبال کرد و فهميد به چي زل زدم. پقي زد زير خنده ولي چيزي نگفت. بعد که تنها شديم گفت: حالا ديگه داداش منو ديد مي زني؟
با این که مریم خیلی صمیمی بود و می تونستی در مورد هرچیزی بی رودرواسی باهاش حرف بزنی حس کردم صورتم قرمز شد. گفتم: ندید بدیدم دیگه، راستش تا امروز از نزدیک نديده بودم، وقتی دیدم هول شدم، خوش به حالت که داداش داري.
با عشوه گفت: ديد زدن داداش که حال نمي ديده، حالا اگه مال يکي ديگه بود…
پرسیدم: مگه تو مال کس دیگه ای رو هم ديدي؟ بلا گرفته، کي بوده، چطوری؟ جون من بگو.
بعد از کلي اصرار گفت: پسرخالم، 16 سالشه.
پرسيدم: مثل من دزدکي ديدي؟
گفت: نه بابا، با متکا به سر و کله هم می زديم که بعدش تبدیل شد به کشتي و قلقلک.
پرسيدم: خب بعدش؟
گفت: بعدشو ديگه بي خيال شو.
التماسش کردم: نترس، دهنم قرصه.
ادامه داد: بعدش اون به هوای قلقلک دست کرد تو پيرهنم و رفت سراغ سینه هام. منم از کوره در رفتم و به تلافي شلوارشو کشيدم که با شورتش اومد پايين و کیرش افتاد بيرون. مال اون بزرگتر از مال فرهاده. موي بيشتري داره. خواستم از دستس در برم که نشست رو شکمم دودستي سينه هامو گرفت، البته نه محکم که دردم بیاد. نمي تونستم تکون بخورم. به تلافی کيرشو که چسبيده بود به شکمم گرفتم و کشيدم. جفتمون بي حرکت شدیم. می خواستم تخمشو بگیرم که دردش بیاد ولم کنه ولی یه نیرویی جلومو گرفت. عملا” دعوا تبديل شد به ور رفتن. اون با بدن و سينه هاي من بازي مي کرد منم با کیر اون.
با دهن باز به حرفاي مريم گوش مي دادم. می دونستم که مریم راجع به کیر و کس و کردن راحت حرف می زنه ولی نمی دونستم تو خاطرات خصوصی هم دست و دل بازه.
پرسيدم: خب، بعدش چي شد؟
گفت: کم کم کیرش تو دستم سفت شد، ترسيدم، ولش کردم. خم شد بوسم کرد، بعدش سينه هامو این قدر مک زد تا سست و بي حس شدم. مي خواست شورتمو در بياره که نذاشتم. خوابيد روم. با کیرش ضربه مي زد وسط پاهام، بعضي وقتام مي رفت بين رونام، خيلي حال می داد. به خودم گفتم کاشکي گذاشته بودم شورتمو که دیگه خيسم شده بود در بياره. دستامو انداخته بودم دور گردنش لباشو مي مکيدم. دوسه دقیقه ای نگذشته بود که يکدفه محکم بهم چسبيد و بعد با سر و صدا خودشو وسط پاهام خالي کرد. غیر از اين کثيفکاريِ آخري بقیه ش خیلی باحال بود. شانس آورديم کسي نيومد طبقه بالا.
من که با شنيدن ماجرا آب از دهنم سرازیر شده بود پرسيدم: بازم از اين کارا کردين؟
گفت: اون جوري که با هم بخوابيم نه. يه دفعه تو پارکينگ با هم ور رفتيم. دستشو کرده بود تو شورتم و با کسم بازي مي کرد. خیلی تحریک شده بودیم. وقتي گفت مي خواد کسمو بخوره ديگه وادادم. زبون زد و مکيد تا ارضا شدم. واقعا” کيف داشت. بعدش کيرشو گذاشت لاي رونام و هی بيا و برو مي کرد. خيلي دلش مي خواست بکنه تو کونم. امتحانم کرديم، درد داشت. به همون لاپايي رضايت داد و ارضا شد.
با ولع پرسیدم: دیگه نکردین؟
با حسرت گفت: نه، غیر از ماچ و بوسه دیگه پا نداد.
گفتم: خوش به حالت، من که تا به امروز هیچ غلطی نکردم.
گفت: خودتو دست کم نگير، با این که فقط چارده سالته هيکلت حرف نداره، پسرا مي ميرن واسه همچين کُسي. فکر مي کني کیر فرهاد واسه کي به جنب و جوش افتاده بود؟ می خوای باهاش …
نذاشتم حرفشو تموم کنه: آره که می خوام، پسر خوبیه، مگه نه؟