وتایی غلت زدیم و اومد روی من
وارد اتاق که شدم، مریم لبه تخت نشسته بود و انگار انتظارم رو میکشید. سلام کردم، پاکت هدیه ای که جعبه کفش داخلش بود رو نشونش دادم. پا شد و با خوشحالی و ناز، پاکت رو از دستم گرفت. کفشا رو که از داخلش در آورد، لب و دهنش میخندید، ولی چشاش نه. همونطور که کفشا رو پاش میکرد، بدون اینکه به چشام نگاه کنه، گفت: «عباس، یه چیزی ازت بخوام، نه نمیگی؟» گفتم: «تا چی باشه.» با اخم رو کرد بهم و گفت: «طبیعتا نباید دیالوگت یه چیزی تو مایه های “تو جون بخواه” باشه؟» گفتم: «تو جون بخواه، مشکلی نیست. ولی خودتو نخوای ازم دریغ کنی که نمیتونم قبول کنم» خندید و پاشد ببینه کفشا به پاش راحتن. بعد دوباره غمگین شد و گفت: «از همین میترسیدم.» نگرانیم داشت رنگ واقعیت به خودش میگرفت. پرسیدم حالا بگو چی شده. همونطور که به کفشا خیره بود و با انگشتای دستش بازی میکرد، گفت: «میخواستم اگه بشه، هفته دوم صیغه نامه رو ببخشی …» همین که اومدم اعتراض کنم، دستامو گرفت و تو چشام خیره شد و با صدای آروم گفت: «تو رو خدا چیزی نگو. فقط بگو باشه. مهریم رو هم بکن نیم سکه. اصن همونم فدای سرت. فقط قبول کن.» با نگرانی پرسیدم: «دلیل خاصی داره که یهو امروز از ناکجا اینو میگی؟» گفت: «دلیلشو نپرس. فقط بگو آره.» نمیخواستم بگم آره. مث اینکه بدجور مریم رو رنجونده بودم. ولی مریم کسی نبود که ازینطور حرفا برنجه. شوخیای منو همیشه درک میکرد. به این فکر کردم که آیا اون لحظه ابراز احساسش چقدر بی دفاع و آسیب پذیر بود که اون دوتا کلمه من اینطور ناراحتش کرده؟ ولی همچنان، لحن این درخواستش هم بیشتر رنگ و بوی علاقه داشت تا پس زدن. گیج بودم و دنیا برام غیرقابل درک شده بود. لبام میلرزید و میخواستم سر مریم فریاد بکشم تا حرفشو پس بگیره و بگه شوخی کردم. ولی نهایتا، نفسی که برای داد زدن حبس کرده بودم، با یه بازدم پرصدا، خالی کردم و تسلیم نگاهش شدم. تا حتی اگرم از دست من ناراحت شده بود که این درخواست رو ازم کرده، بیشتر از این ناراحتش نکنم. با ناراحتی گفتم: «حالا که اینقد اصرار میکنی. باشه.» مریم اومد و دست انداخت دور گردنم و لبام رو بوسید، گفت: «جای عزا گرفتن نداره. هنوز یک روز نیم دیگه از عقدنامه مون مونده. بسی جای خوشگذرونیه. امشب میریم بیرون، شام مهمون منی. شب هم میخوام تلافی تموم هفته بعد رو یکشبه از سرم در بیاری. میخوام این کفشای قشنگمم بپوشم!
منو میبست به تخت و بهم تجاوز میکرد
از تموم اون شب و شامی که مهمون مریم بودم، فقط خنده های مریم یادمه که میخواست من شاد باشم. ولی من لبام میخندید و روحم زار میزد. شب که برگشتیم هتل، همینکه در اتاق رو بستیم، مریم شالشو کند و خودش رو تو بغل من انداخت. از راهرو تا تخت خواب رو لب میگرفتیم و با خشونت لباسای همو در میاوردیم. اولین بار بود که مریم داشت توی سکس وحشی گری در میاورد. همیشه با وجود تموم داغ و تشنه بودنش، اینطور رفتاری نمیکرد. هرزگی از خودش نشون میداد، ولی در تمام مدت سکسامون معقول بود و متین و رام. همونقدری به خودش اهمیت میداد که به لذت بردن من هم. ولی اینبار نه؛ اگه نمیشناختمش، فکر میکردم قصدش آسیب زدن به منه. رفتارش طوری بود که انگار اگه زورش میرسید، منو میبست به تخت و بهم تجاوز میکرد. رفتارش روی منم تاثیر گذاشته بود و منم همپای اون، موقع سکس با سیلی روی بدنش و فشار دادن گلوش، سعی میکردم ازش عقب نمونم. اون انتهای کار، مریم دست دردمند منو کشید و دوتایی غلت زدیم و مریم اومد روی من. همونطور که بالا و پایین میشد، با دوتا دستش گردن منو گرفت فشار داد. کسش رو کیر من میجنبید و من تلاش میکردم برای ذره ای اکسیژن. و این حالت به مدت چندین ثانیه ادامه داشت تا من ارضا شدم.
اورگاسم و رابطه جنسی
اصطلاح تونل نور رو شنیدین؟ مربوط به تجربه نزدیک به مرگه. خیلیایی که این تجربه ها رو داشتن، از تونل نوری صحبت کردن که حس میکردن یکی در انتهاش منتظرشونه. محققا میگن دلیل این اتفاق، آزاد شدن مقدار خیلی زیاد “دوپامین” در لحظه مرگ، در داخل مغزه؛ که باعث میشه حواس و ادراک آدم به هم بریزه و در لحظه مرگ چیزایی رو حس کنه که واقعیت ندارن. از طرف دیگه، میگن مقدار ترشح این ماده در لحظه اورگاسم هم بیشتر از حالت عادیه. هرچقد اورگاسم شدیدتر باشه، ترشح این ماده هم بیشتره. توی بعضی از فرقه های مذهبی هم برای رسیدن به حالتای خلسه و درک فرابعدی، به اورگاسم و رابطه جنسی دست دراز میکنن . اون لحظه ارضای من، درحالی ریه هام در جستجوی ذره ای اکسیژن داشتن منفجر میشدن، دنیای اطراف من برای یک لحظه کاملا سفید شد. سفید از نور. و فقط شمایل مریم رو در برابر اون پس زمینه کور کننده از نور سفید میدیدم. این لحظه با پر شدن ریه هام از هوا، تموم شد، ولی این تجربه و یاداوری لحظه ای چیزایی که بالاتر گفتم، ذهنم رو به این فکر سوق داد که تونل نور من، نه تنها غریبه ای رو در انتهاش به انتظارم نکاشته، که آشنایی در ابتداشه. برای همین، اون لحظه، دستم رو دراز کردم و بدن مریم رو در آغوش گرفتم، بعد از اینکه اعصابم سر جای اولش برگشت، با صدای آهسته ای که ناشی از احساسات درهم اون لحظه ام بود، ولی با قلبی پر از اطمینان پرسیدم: «با من ازدواج میکنی؟»
کیرشو گذاشت دهنم کون مامانی کیر تو کون آب کیر تو کون کس تپل قهوه ای کس خیس و نمناک کیر لا کون سوراخ لیسی پستون ناز پستون کیر شق کن کس پف کرده منو بکن چیز تو کس مامانی مامان کس میده کس سفید مامانی کیر پسر ,کس مادر مامانی حشری,پسر کیری از هر طرف کیر کیر سواری کس خواهر ,کیر برادر