سینههای درشتش نقطه قوت
یاسمن یه دختر معمولی بود. قبل از آشنایی با شوهرش دو سه تا دوستپسر داشت که ازشون لب گرفته بود و اونا به پستوناش دست زده بودن. یه بارم برای یکی از دوستپسراش ساک زده بود. ولی کسی که پردشو زد شوهرش بود که اون موقع دوستپسرش بود و سه ماهی بود باهم بودن. یاسمن خیلی ساده ازدواج کرد و یه زندگی خیلی معمولی داشت. ولی بعد چند ماه یکی از مردای جذاب همکارش بهش درخواست دوستی داد.
یاسمن بهش گفت که من شوهر دارم. و علیرضا بهش جواب داد که خب منم زن دارم. مگه مهمه؟
یاسمن از جسارت علیرضا خوشش اومد و تصمیم گرفت درخواست دیتش رو قبول کنه و باهم شام برن بیرون.
از چند روز قبل قرار دل تو دل یاسمن نبود. به خودش میگفت این فقط یه شام سادهست و قرار نیست اتفاقی بیفته. اما شبا از هیجان خوابش نمیبرد. حتی یه شب کنار شوهرش با فکر علیرضا خود ارضایی کرد که بعدا عذاب وجدان گرفت. فردای اون شب میخواست قرارشو با علیرضا کنسل کنه که یادش افتاد قد علیرضا خیلی بلنده و کنارش میتونه کفشای پاشنه بلند بپوشه. یاسمن قدش ۱۷۰ بود و فقط یکی دو سانت از شوهرش کوتاهتر بود. و چون شوهره خیلی از قد کوتاهش خجالت میکشید دوست نداشت زنش کفش پاشنه بلند بپوشه. اما یاسمن برعکسش کفشای پاشنه دار رو خیلی دوست داشت و از چند سال سر کردن با کفشای تخت خسته شده بود. حالا میتونست واسه یه شب کفش پاشنهبلند بپوشه و بقیه رو رو از بالا نگاه کنه.
حشری کنه یه کیر شق
واسه همین از کنسل کردن قرارش پشیمون شد. حتی شب قبلش تو راه برگشت از سر کار یه جفت کفش پاشنه بلند مشکی خرید.
یاسمن به مهدی گفت قراره اونشب با دوستای دبیرستانش بره بیرون و شوهرشم مشکلی نداشت. حتی از اون بدبختِ از همهجا بیخبر کلی درباره لباسش نظر داد. آخر سر یه مانتوی جلو باز بلند تیره پوشید، با یه دامن مشکی بلند که پیشنهاد مهدی بود. با یه جوراب شلواری و یه بلوز سفید. وقتی تو خونه داشت آرایش میکرد از پوشیدن سوتین پشیمون شد. چون سینههای درشتش نقطه قوت بدن نسبتا لاغرش بود. علیرضا هم یه مرد جذاب و خوشهیکل بود و یاسمن دلش میخواست که حسابی خودنمایی کنه.
و چون شوهرش از کفشای پاشنهبلندی که خریده بود و توی ماشین گذاشته بود خبر نداشت، مجبور بود قبل از رفتنش یه جفت کفش معمولی بپوشه.
یاسمن شوهرشو بوسید و ازش خداحافظی کرد و با ماشینش سمت یکی از رستورانای شیک شمال شهر رفت. اونجا قبل از اینکه از ماشین پیاده شه کفشای جدیدش رو پاش کرد. لحظه آخر هم تصمیم گرفت جوراب شلواریشو از پاش در بیاره تا سکسی تر بشه.
یاسمن با خودش میگفت که همین یه شبه. قرار نیست اتفاق خاصی بیفته. این فقط یه شامه با یه همکار. اصلا قرار نیست چیز جنسیای پشتش باشه.
حتی همینکه علیرضا زن داشت هم بیشتر توی کارش مصممش میکرد. اون میخواست یه مرد خیانتکار رو یه شب با خوشگلیش عذاب بده و حشری کنه. اینجوری واسه پسره یه کیر شق میموند و یه دنیا سرخوردگی.
کسشو خیس میکرد
به این فکر میکرد که یکدفعه از فردا بدون هیچ دلیلی جواب علیرضا رو نمیده و اون رو ناراحت و سرخورده ول میکنه. (یاسمن تو دوران مجردیش چند باری با پسرا ازین کارا کرده بود و دلش واسه حس قدرت بعد این کار تنگ شده بود) به این فکر میکرد که فردا علیرضا رو ریجکت میکنه. نه بخاطر اینکه متاهله، واسه اینکه اون به اندازهی کافی واسش خوب نیست. علیرضا رو تصور میکرد که بعد شنیدن نه چشمش خیس میشه و غرورش میشکنه. این بلایی که قرار بود سرش بیاره وظیفهای بود که به حکم زن بودن داشت تا از زن علیرضا حمایت کنه.
بعد به این فکر میکرد که علیرضا روی تختخوابش دراز کشیده و با ناامیدی داره به یادش جق میزنه.
و همین کسشو خیس میکرد.
کیرشو گذاشت دهنم کون مامانی کیر تو کون آب کیر تو کون کس تپل قهوه ای کس خیس و نمناک کیر لا کون سوراخ لیسی پستون ناز پستون کیر شق کن کس پف کرده منو بکن چیز تو کس مامانی مامان کس میده کس سفید مامانی کیر پسر ,کس مادر مامانی حشری,پسر کیری از هر طرف کیر کیر سواری کس خواهر ,کیر برادر