من تنها فرزند یک خانواده فرهنگی ۳نفره در تبریز بودم پدرم یک نظامی بود که سال ۷۷درحین یک ماموریت در اثر تصادف فوت کرد مادرم هم معلم بود چون تنها فرزند مادرم بودم از خدمت سربازی معاف شدم اوضاع مالیمون هم متوسط به بالا بود من هم بعد از گرفتن فوق دیپلم تصمیم گرفتم سراغ کار برم رفتم کاریابی و یک شغل در شهرک صنعتی سلیمی پیدا کردم با پژو خودمون رفتم کارخونه صاب کار گفت اگر ماشین داری میتونی هم راننده سرویس چن تا از بچه ها باشی هم کار کنی حقوق خوبی میدیم به مادرم گفتم چون ماشین زیر پای مادرم بود ولی قبول کرد من هم مشغول کار شدم هم حقوق سرویس هم کارگری در آمد بدی نبود ولی واقعا سخت بود من صبح زود باید راه میوفتادم میرفتم آذرشهر از روستای ینگجه پنج تا از کارگر ها رو ور می داشتم عصر هم میبردم روستاشون اینم از خودم بگم من اون زمان تقریباً میشه گفت بدنم بی مو بود الانشم خیلی کم مو هستم بدنی بی مو و سفید با رانها و کونی تپل ولی چون تو مدارس غیر دولتی درس خونده بودم سربازی هم نرفته بودم نگاههای سنگین و سی شهوت آلود همجنسم رو تجربه نکرده بودم از همون روز اول کاریم نگاهای سنگین این پنج نفر واقعاً اذیتم میکرد همون روز اول موقعی که دو نفر جلو نشسته بودن ستار که بغل دستم بود هی به بهانه صحبت باهام ران پامو دسمالی میکرد تو کارخونه هم دست به کونم میزدن خیلی معذب بودم ولی کم کم باهاشون صمیمی شدم ستار خیلی باهام شوخی میکرد کم کم شوخی های جنسی هم شروع شد و منی که تیتیش مامانی بار اومده بودم برام این حرفها و شوخی ها تازگی داشت تو ماشین هم کار به شوخی دستی هم میکشید تا اینکه بعد حدود سه ماه این بچه ها منو دعوت کردن به خونه باغ هر چی گفتم باید زود برگردم تبریز مادرم تنهاست
اصرار کردن بیا باغ یه دور هم باشیم یه چیزی بخوریم بعدش برو خلاصه حسین وستار با کلی اصرار منو کشوندن. باغشون حسین وستار پسر عمو بودن رحیم هم رفت عرق آورد من گفتم بچه ها من اهل عرق و این چیزا نیستم ولی کلی اصرار کردند من هم با نوشابه خوردم بار اولم بود تو حال خودم نبودم ستار اومد نزدیکم گفت جواد جان خوبی ؟گفتم آره یک دفعه صورت بی موم رو ماچ کرد گفتم ستار چت شده دستش رو برد کونم فکر کردم بازم شوخی میکنه ولی شهوت از نگاهش میبارید رحیم و حسین هم اومدن نزدیکم رحیم گفت جواد پسر خوبی باشو یه حال اساسی بهمون بده گفتم رحیم منظورت چیه ستار گفت کمرتو وا کن خواستم بلند شم برم ستار هلم داد خوردم زمین حسین چاقو کشید رحیم گفت حسین چاقو رو بذار جیبت زور لازم نیس جواد خودش میدونه اومده اینجا کون نداده نمیذار یم بره گفتم بچه ها من اهل این کارا نیستم تو رو قرآن ولم کنید ولی اصرارم فایده ای نداشت کیر هر سه تاشون شق شده بود واز روی شلوار کاملا نمایان مخصوصا مال رحیم که معلوم بود کیر بزرگی داره دیگه فهمیدم باید قید کونمو بزنم نباید گولشون و میخوردم و به باغ میرفتم حالا دیگه کار از کار گذشته بود و اونا مصمم به کردن من بودن ستار دستشو برد کمرمو واکنه دستمو گذاشتم رو کمربندم ستار صورتمو دوباره بوسید و با مهربونی گفت جواد جان یه امروزو بیخیال شو اتفاقی نمیوفته رفاقتی یه حالی میکنیم اینقدر سخت نگیر من هم دستمو ور داشتم. کمرمو باز کرد شلوارمو خودم در آوردم پیراهنم رو هم در آوردن دراز کشیدم کف خونه باغ رو پتو اول از همه ستار خواست بکنه شورتم رو تا زانوهایم کشید پایین تا چشمش به کون سفید و تپلم افتاد کونمو بوسید گفت پسر عجب کونی داری رحیم و حسین هم چشاشون برق میزد رحیم گفت ستار تو رو خدا بذار اول من بکنم ولی ستار قبول نکرد ستار کیر ش رو در آورد من اولین بارم بود کیر یکی دیگر رو میدیدم ستار یک تف آبدار انداخت رو سوراخ کونم کیر خودشم تف مالی کرد لای کونمو باز کرد و تا سر کیرش رفت توم سوزش شدیدی دور مقعد م حس کردم کمی کیرشو عقب جلو کرد چون بار اولم بود کیرش به سختی و با درد زیادی داشت میرف تو درد شدیدی تو مقعدم حس میکردم ولی کاری ازم برنمیومد چاره ای جز تحمل نداشتم دیگه تمام کیر ستار رفته بود تو کونم حس ریدن داشتم برخورد کیرش با پشت مثانم هم لذت عجیبی داشت حس ریدن و درد و یک لذت وصف ناشدنی دیگه دردم کم شده بود ستار هم داشت یواش یواش کیرشو عقب جلو میکرد فشاری که به پشت مثانم میومد لذت عجیبی داشت واسه همین خیلی زود انزال بهم دست داد آبم با فشار تمام جهید بیرون و ریختم رو پتو بعد چن دقیقه ستار هم آبش اومد تا قطره آخرشو ریخت تو کونم کیرشو درآوردو سست خوابید رو زمین حالا رحیم اومد جلو تا شلوارشو کشید پایین و کیرشو در آورد وحشت کردم کیرش بالای ۲۰سانت میشد با اینکه ستار کونمو حسابی باز کرده بود ولی تحمل کیر رحیم واقعاً سخت بود