.من اشکان هستم 45 سالمه خاطره کاملا واقعی هست .باورش با خودتون .اصرار نمیکنم باور کنید یانکنید اما بخ.ونید متوجه میشید .قضیه مال دوسال پیش هست .خانومم یه خاله داره به اسم زهره که 48 سالشه مجرد هست وبچه روستا ست وده پانزده سالی پیش بواسطه یکی اقوامشون توی تهران توی شرکت استخدام شده بنده خدا دختر خوبی هست اما بر رویی نداره وبخاطر همینم خواستگار زیاد نداره اگرم میالد واسه حقوق وپولش هستو اکثرا هم یا زن دوم میخوان یا صیغه از زمانی که رفته تهران یه خونه اجاره کرده بودند که با یکی اقوامشون باهم بودند دختره ازون لاشی های هفت خط بود و با این هم خونه شده بود بخاطر همین بعد مدتی کلا پوشش و رفتار این هم تحت تاثیر قرار گرفته بود ولی بعدش که هم فهمیدن دختره لاشیه از زهره خواستن جدا بشه اون میه خونه خرید وخودش تنهایی زندگی میکرد . بگذریم .این زهره خانوم با من خیلی رودر وایستی داره شدید ومنم واسش احترام زیادی قایل بودم ووقتی میومد شهرستان کاری چیزی داشت واسش انجام میدادم .دوسال پیش بود که اخرای تابستون چند روزی اومده بود شهرستان مرخصی منم برای انجام یه کاری میخواستم برم تهران ظهر خونه مادر خانومم اینا بودیم که فهمیدم زهره هم میخواد برگرده خلاصه گفتند حالا که اشکان داره میره زهره رو هم برسونه منم کلی تعارف کردم که حتما ووظیفه ست وازین حرفا .خلاصه وسایلشو بار ماشین کردیمو نشست عقب راه افتادیم نزدیک پلیس راه گفت اقا اشکان میشه نگه دارید من وایسادم رفت از یه سوپری تنقلات خرید واومد وخودش در جلو رو باز کرد ونشست جلو .گفتم چرا شما زحمت کشیدی و…خلاصه راه افتادیم یه مانتو تنگ تنش بود و شلوار رونهای خیلی کلفت وسکسیی داشت مانتو رفته بود بالا وروناش قشنگ معلوم بود کلی حرف زدیم از کار وزندگی وازین حرفا همش سرخ وسفید میشد و جواب میداد اولا یکم خجالتی بود اما دختره فامیلشون یکم بهش اداب معاشرتو یاد داده بود و راه افتاده بود .بعد یکی دوساعت صندلیشو خوابوند یکمو خوابش برد منم زیر چشمی نگاه کردم دیدم اوووف عجب کس تپل گنده ای قشنگ لای پاهاش معلوم بود وگندگی کسش معلوم بود راست کرده بودم و یه نگاه به جاده ویه نگاه به لای پای زهره. پاهاش از هم باز بود وکسش تنگ افتاده بود توی شلوارش .سینه هاشم گنده بود خدایی کلا رخی نداشت اما کس وکون خوبی داشت کونشو چند بار دید زده بودم طاقچه ای و گنده بود.
خلاصه تا نزدیکهای تهران خوابید خونشون غرب تهران بود ومسیر من طرف شرق وقتی اول تهران رسیدیم بیدار شد وخودشو جمع کرد و لای پاهاشو با منتوش پوشید وگفت رسیدیم گفتم اره گفتم زهره خانوم از کدوم مسیر برم اول گفت پیاده میشم شما مسیر خودتو برو بعدش من اصرار کردم گفت فلان مسیر بعد هم گفت البته منم فردا واسه کاری اول صبح باید بیام سمت حکیمیه گفتم جدی میگی گفت اره یه کاری دارم باید بیام من شب میخواستم برم خونه عموم اینا وکار من هم فرداش جاده دماوند بود .خلاصه گفتم مسیرمون دوره والا صبح میومدم دنبالتون باهم بریم گفت نه بابا راضی نیستم بردمش نزدیک خونشون که گفت اقا اشکان شما بفرمایید بریم خونه ما گفتم نه بابا ممنون دیدم گفت نه جدی وبی تعارف میگم بریم خونه ما فردا صبح باهم میریم اونور گفتم نه اخه بده یوقت پرید وسط حرفم گفت کسی قرار نیست بفهمه
ببخشید من خونه نبودم کلا یخچال خالی هست بزار زنگ بزنم شام بیارن منم پیش دستی کردمو گفتم پس شام دیگ بامن سریع پریدم بیرون خونه ورفتم پیتزا ومیوه وخوراکی خریدمو برگشتم خونه در رو باز کرزد دیدم که با یه بلوز استین دار تنگ ویه شلوار کشی تنگ اومد در رو واکرد بلوزش تا نزدیک زانوهاش بود ولی تنگ بود وکون گندهش زیر بلوز مثل موج تکون میخورد نمیدونستم چرا یهو پیش من راحت شده وچادر یا مانتو نداره خلاصه رفتم ونشستم روی مبل برام شلوار راحتی اورد وگفت راحت باشید خون خودتونه بعدشم رفت تواشپزخونه ومنم کون وکپل گندشو دید میزدم شلوارمو عوض کردم نگاهی به کیرم انداختم دیدم کمی نیم خیزه یکم تحریک شده بودم زهره چایی اورد ونشست مبل روبرویی وشروع کردیم باز صحبت کردن شلوار قرمزی تنش بود که خیلی منو حشری میکرد ا خودم گفتم ینی میشه امشب … ماهوارشونو روشن کردمو یکم کانلالهای اخبار وپی ام سی واینار و دور میزدم .از دختر فامیلشون سراغ گرفتم که یواش یواش شروع کرد به درد ودل کردن که خیلی بد بود وبا پسرهای زیادی بود وپسر میاورد خونه وفلان وفلان …منم گفتم اره شما بهم نمیخوردید .ازش تعریف میکردمو خوشش میومد کم کم ازش پرسیدم با کسی هست یا نه گه فهمیدم نیستو رابطه ای نداره اونم از منو اخلاقم تعریف میکرد .میگفت توفامیل به من خیلی اعتماد داره واینا دیدم دست گذاشت ه پشت گردنشو وهی میماله گفتم چیه خسته شدی گفت اره تو ماشین میشینم خسته میشم وازین حرفها پاشیدیم رفتیم رو میز غذا خوری با هم پیتزا رو زدیم جاتون خالی .تا ساعت 11 شب باز نشستیم صحبت کردن اما هیچ راه نمیداد که بحثو بکشونم جایی که دلم میخواد وهمش خجالت میکشید و تعارف میکرد کلافه شده بودم کیرم داشت منفجر میشد اما نمیدونستم چکار کنم مستقیم بگم بدش بیاد چی ؟ بین حرفامون گ.شیشو داد بهم که براش وی پی ان نصب کنم چشتون روز بدذ نبینه رفت تو اتاق داشتم ور میرفتم گوشیش که بعله دوسه تا کلیپ فیلم سکسی تو گوشیش دیدم منم عمدی بعد نصب وی پی ان یکی از فیلمها رو رو استپ گذاشتمو گوشیشو دادم بهشو رفتم دستشویی از دستشویی اومدم بیرون کنج زاویه دیوار موندم دیدم رفت گوشیشو برداشتو تا نگاهش افتاد به فیلمه لبشو گاز گرفتو خنده شیطنت امیزی خودش به خودش زدو نشست من اومدمو روبروش نشستم دیسدم یکم سرخ وسفید شده گقت دستتون درد نکنه گفتم وی پی ان خوبی نصب کردم اما نباید باهاش بری سایتهای شیطونی ها …دیدم خندید وگفت وای نه اینا رو قبلا دختر فامیلشون ریخته وو شروع کرد توجیه کردن .منم دلو زدم به دریا وگفتم بالاخره خودتم دوس داری دیگه که پاکش نکردی منم دوست دارم رفتم کنارش نشستمو گفتم حالا بزار یکیشو ببینیم گفت وای نه زشته بزار پاکش کنم گوشیشو قاپیدم پلی کردم اومد پاشه دستشو گرفتم گفتم بشین ببینیم چی میشه اخرش تو فیلمه ذاشت طرفو از کون میکرد وزنه جیغ میزد .چند ثانیه باهم فیلمو دیدیمو سکوت حاکم شد فیلمو خاموش کردمو نزدیکش شدم دستشو گرفتم خودشو جمع کرد .گفتم زهره خانوم دوس داری با من باشی گفت ینی چی گفتم ینی خیلی محرمانه بدون اینکه کسی بفهمه بکنمت برق از چشاش پرید گفت واییی ینی چیییی افتادم روش خوابوندمش رو کاناپه یکم ناز کرد دستشو گرفتمو بلندش کردمو کمرشو گرفتمو بردمش سمت اتاق خوابش خوابوندمش روتخت افتادم به جونشو لباشو میخوردم زود واداد لباساشو مثل برق وباد دراوردم شلوارمو کشیدم پایین کیر گندمو نشونش دادم یهو گفت اقا اشکان مواظب باش من دخترم گفتم باشه قنبلش کردمو رفتم از زیر کسشو خوردم نفس نفس میزد همه جای بدنو سوراخهاشو لیس میزدم چهار دست وپا موند پای تختخواب ومنم کرم زدم در کونشو لای کونشو واکردم کن گنده وسفییید اروم کیرمو گذاشتم در سوراخ کونش فشار دادم