کمی لای سینه هاش معلوم بود
– با صدای لرزان صدا کرد آرش اون چی بود دیروز روی میز کامپیوتر کنار مانیتور ؟
– + چی بود ؟ نمیدونم !
– چرا کنار مانیتور داخل دستمال کاغذی گوله شده !
– + وا نمیدونم چی بود ! اصلا متوجه نمیشم از چی داری صحبت میکنی !
– از همون دستمال کاغذی و چیزی که داخلش بود !
– + به خدا نمیفهمم !
– آرش تو الان تو سنی هستی که نباید وارد بعضی مسایلی بشی ک هنوز وقتش نرسیده راجبش بفهمی !
– +مامان تورو خدا یه جوری بگو منظورتو از این حرفا بفهمم سنم چیه مگه ۲۰ سالمه دانشجوی ترم دومی هستم چی وقتش نرسیده بفهمم ! بدون جواب گذاشت و از اتاق رفت بیرون یه چند روزی بدون اینکه محلی بهم بزاره از کنار هم رد میشدیم منم از گندی که زده بودم خبر داشتم فقط خودمو زده بودم به نفهمی که بعد از خود ارضایی که کرده بودم یادم رفته بود آثار جرم رو از پنجره بندازم بیرون و مامانم اون دستمال کاغذی رو دیده بود کلا اوضاع خیلی بد بود اولین سوتی بود که توی زندگی داده بودم و باعث شرمسار شدن مادرم شده بودم
– یه مدتی گذشت و اوضاع داشت اروم میشد و کم کم مثل قبل باهام حرف میزد و تو روم نگاه میکرد
– زمان گذشت و گذشت تا اینکه یه روز که حال خونه خوب بود و ابجیم تولدش بود در حال تدارک تولد بودیم و منتظر اومدن مهمونا توی اشپزخونه یهو در حال بردن سینی میوه بود که با آرنج زد به پهلوم و گفت ولی فکر نکن من نفهمیدم داخل دستمال چی بود و قصر در رفتی فقط نخواستم پرده ی حیا رو توی صورتت از بین ببرم و غرورت رو بشکونم !
– منم که دیدم اوضاع اینجوریه گفتم اشتباه برداشت کردی ابریزش بینی داشتم توی دستمال کاغذی فین کردم والا من که نمیفهمم منظورت از این حرفا چیه و فکر میکنی چی توش بوده
– برگشت گفت خودتی توی دستمال آبِ دماغت بود یا آبِ ……….
– اینو گفت و ادامه نداد و رفت که سینی میوه رو بزاره روی میز ! پشت سرش رفتم گفتم آبِ چی چی چرا اینجوری میکنی درست حرف بزن دیگه حالم داره بد میشه از این تعنه ها و حرفا زدم از خونه بیرون و اخر مهمونی اومدم خونه طبق معمول که دورهمی زنونه بود و یکی کرده بودن با تولد ابجیم اومدم دیدم کم و بیش رفتن و یا در حال آماده شدنن برن . بابام هم که خونه داییم بود منتظر بود تموم بشه بیاد
– مهمونا رفتن و من موندم و مامان و ابجی بعد جمع و جور کردن خونه مامان زنگ زد به بابا که داییم جواب داد و گویا بابا همون جا خوابیده و دیگه نمیاد شب خونه .
– ابجی هم که همون جور حال ندار و خسته رفت گرفت خوابید من موندم با مامان و منم که جبهه گرفته روی صندلی میز ناهار خوری توی آشپز خونه نشستم و دارم کیک میخورم و زیر چشمی آمار رفت و آمد مامانم رو داشتم بدونه کلمه ای حرف زدن
– تو همین حین چشمم خورد به چاک دامنش که در حال قدم زدن از هم باز میشد و رونش معلوم میشد دیگه ژست جبهه گرفتن داشت تبدیل میشد به لذت نگاه کردن به لباس مامان و چاک دامن و رون و بالاتر هم کمی لای سینه هاش معلوم بود منم لذت کیک خوردن داشت ارضام میکرد
– چند دقیقه نگذشته بود که گفت بسه چشم چرونی چشمات و درویش کن چیه با راه رفتن من سرت و چشمت میوفته دنبال من
– +گفتم لباست قشنگه بهت میاد
– گفت چیه نکنه باز الان میری تو اتاقت و دستمال کاغذی گوله میکنی
– من که شوکه بودم گفتم یعنی چی ؟
رون و باسن که شلوارش کش اومده بود
– گفت باشه منم گوشم مخملی کاراش تموم شد و رفت حموم یه دوش گرفت و رفت خوابید
– منم که بی خوابی زده بود به سرم یاد چاک دامن و لای سینه های مامانم افتادم و شروع کردم ور رفتن با خودم و زد به سرم برم دید بزنم تو اتاق مامانو
– اروم اروم اومدم بیرون و سعی کردم از تو سوراخ قفل چیزی ببینم که دید نداشتم از زیر در هم که هیچی گفتم جهنم درو نیمه باز کردم اتاق تاریک بود چراغ سرویس دسشویی حموم اتاق خوابشون روشن بود و کمی سایه روشنایی از چهارچوب در بیرون میزد با همون شروع کردم نزدیک شدن که دیگه چشمم عادت کرد به تاریکی و دید کمی به مامان داشتم با شلوار استریج و پیرهن طبق معمول همیشه که تو خونه میپوشید خواب بود . روی شکم خوابیده بود و یک پاش صاف و اون یکی به سمت داخل شکمش جم شده خوابیده بود و پتو هم نیمه روی پایی که صاف بود و قسمتی از بدنش بود
– جنون به سراغم اومده بود با اون پا و رون و باسن که شلوارش کش اومده بود و جذب شده بود عالی به چشم میومد
– نزدیک شدم و پتو رو کشیدم کاملا کنار بس که خسته بود نفهمید . متوجه بودم تا چه حدی جلو برم رفتم در سرویس رو باز کردم و نیمه گذاشتم نور بیشتری باشه
– رفتم سراغ مامان دستم رو بردم سمت رونش و یواش چسبوندم بهش کمی فشار دادم ببینم عکس العملی داره دیدم نه عادیه یه کم با رونش ور رفتم دستمو کم کم رسوندم قسمت خط باسنش که از رونش جدا میشه
– دیدم یه حالتی سفت شد یه لحظه دستمو برداشتم چند لحظه بعد دوباره از همون جا ادامه دادم دو دستی باسنش رو گرفتم و لیز خوران رفتم به سمت کمرش و پیراهنش
– پیراهنش رو دادم بالا دستم خورد به پوست بدنش
– مور مور شدن کرک های مو روی پوستش رو حس میکردم
– دیگه کم کم معلوم بود هوشیار شده و بیداره و داره همراهی میکنه
– دستمو رسوندم به کتفش که فکر میکردم الان باید به بند سوتین برخورد کنم که گویا نبسته بود همونجوری دستمو اروم اوردم به سمت کمر مامانمو بند شلوارش رو دو انگشتی گرفتم و شروع کردم پایین آوردن لمبر های باسنش و خط باسنش قابل رویت بود که دیدم یه کم شکمش رو آورد بالا و کمک کرد شلوار رو راحت تر بکشم پایین
– خوب دیگه دیدم همه چیز داره خوب پیش میره پا شدم در اتاق رو کامل بستم و برق رو روشن کردم
– چشمای مامان معلوم بود به زور بسته نگه داشته
– +گفتم مامان تو ک بیداری چرا اجازه دادی به کارم ادامه بدم
– گفت خفه شو برقو خاموش کن برقو خاموش کردم و بلند شد نشست
بیشعور تو به مامانت چشم داشتی
– گفت چرا خودارضایی میکنی ؟
– +گفتم خوب چی کار کنم طبیعت بدن منه دست خودم نیست نیازمه
– دستمو کشید و منو کشوند به سمت خودش رو تخت سرمو برد زیر چونش و بغلم کرد
– منم دستم گذاشتم روی رونای مامان که دیدم بعله کاری نکرد اروم اروم شروع کردم مالیدن رونش کش های شلوارش نصفه روی باسن و شکمش بود شروع کردم پایین آوردن پاهاش به هم چسبیده بود و چیزی نمیدیدم از زیر شکمش شلوارش رو تا زانو اوردم پایین و از پاهاش در آوردم
– دستمو رسوندم به شکم مامان و هولش دادم عقب و به پشت خوابید تیشرت و شلوار خودمو در اوردم نشستم روی رونای مامان پیراهنشو در اوردم بدون لام تا کامی حرف زدن
– دراز کشیدم روی مامانم و بغلش کردم سینه ام چسبیده بود به سینه های مامان سرمو بردم دم گوشش و گفتم خیلی دوستت دارم مامان اون روزی هم که خود ارضایی کردم تورو وقتی از حموم اومدی بیرون که داشتی لباستو عوض میکردی لخت دیدم در رو کامل نبسته بودی و شهوتی شدم و آخرش یادم رفت دستمال کاغذی رو بندازم بیرون
– مامان بغلم کرد و گفت بیشعور تو به مامانت چشم داشتی گفتم نه ولی خودت باعث شدی چشمام بهت نگاه کنه
– همو بغل کردیمو من شروع کردم به دستمالی بدن مامان و مامان هم داشت با بدن من ور میرفت دستم رو بردم بین پاهاش تا براش بمالم گفت نه دستت رو اونجا نبر اونجا برای دستمالی نیست
– +گفتم خوب فهمیدم برای لیس مالیه پس
– گفت نه اونجا فقط برای داخل کردن هستش
– +گفتم پس لذت رابطه چی ؟
– گفت لذت هم داره برام مشکلی نداشتم تا الان با بابات .
– +گفتم پس من روشم فرق میکنه و سرمو بردم بین پاهاش و شروع کردم خوردن و لیسیدن که سرمو با دست گرفت
– +گفتم چیه چرا اینجوری میکنی !
– گفت بدنم لرزش داره نمیدونم چرا اینتور میشم نمیتونم تحمل کنم
– +گفتم عب نداره ولی تجربش برات به یادگار میمونه
– شروع کردم به خوردن و مامان هم همینتور کمرش لرزش داشت و نفس هاش هم مرتعش بود که یهو کمرشو آورد بالا و خشک شد و بعد از چند لحظه افتاد و شل شد و خوابید !
– بله خوابید به خواب عمیقی هم رفت
– منم که نیمه کاره که چی بگم هیچ کاری نکرده پتو رو کشیدم روی مامان و لباسامو پوشیدم رفتم تو اتاقم و همه چی تمام
کیرشو گذاشت دهنم کون مامانی کیر تو کون آب کیر تو کون کس تپل قهوه ای کس خیس و نمناک کیر لا کون سوراخ لیسی پستون ناز پستون کیر شق کن کس پف کرده منو بکن چیز تو کس مامانی مامان کس میده کس سفید مامانی کیر پسر ,کس مادر مامانی حشری,پسر کیری از هر طرف کیر کیر سواری کس خواهر ,کیر برادر