اسمش ملیکا بود خیلی خانم نازی بود ازش خواستم وب بده ولی اون از صورتش وب نداد فقط از خونشون وب داد منم متقابلا از خونمون بهش وب دادم
ازش خواستم که با هم وب سکس کنیم اما اون قبول نکردفردا ساعت۶ با ملیکا قرار گذاشتم
تند تند از اداره رفتم دیدنش ساعت ششو پنج دقیقه به قرار رسیدم بهش زنگ زدم هنوز تو قرار بود با دختر کوچیکش اومده بود
بعد از سلام واحوالپرسی ازش خداحافظی کردم.
هفته بعد که شوهرش سر کار بود بعد از ظهر وقتی که دختر بزرگش خواب بود ازم خواست برم خونشون
منم رفتم و خوب بر اندازش کردم.دختر کوچیکش بیدار بود ولی چون دو سالش بود نمیفهمیدکه من چرا اونجام منم که حشری شده بودم دستمو گذاشتم رو باسن ملیکا وازش خواستم همه جای خونه رو نشونم بده.ازش خواستم دخترشو بفرسته تو اتاق بغل که بتونم ازش لب بگیرم.ولی تا میومدم بمالمش یا باهاش لب بازی کنم دخترش میومد پشت در اتاق ودیگه نمیشد کاری کرد.حشرم زده بود بالا دیگه طاقت نداشتم بازم ازش خداحافظی کردم
حالا دیگه رابطمون عمیق شده بود فقط منتظر بودیم یه فرصت مناسب پیش بیاد تا با هم سکس کنیم.سرتونو درد نیارم یه روز تو چت بهم گفت که شوهرش رفت وازاکتومی و موقع سکس آبشو میریزه تو کوسش و هر دو شون خ لذت میبرن
بهم پیشنهاد کرد که منم اینکارو بکنم .دکتر شوهرشو بهم معرفی کرد و من هم رفتم وازاکتومی کردم .خ دوسش داشتم.عاشقش شده بودم شاید از زنم هم بیشتر دوسش داشتم
همون روز که وازاکتومی کردم رفتم پیشش دکتر بهم گفته بود که تا آزمایش ندادم نمیتونم سکس کنم اما بنظرتون میشد؟ واقعا نمیشد خلاصه شوهرش سر کار بود و دختراش هم خواب بودن ازم خواست برم پیشش منم با کمال میل رفتم.بهش گفتم ملیکا من تاحالا با یه زن شوهر دار سکس نکردم گفت برات عادی میشه شلوارمو اوردم پایین خواستم جای عمل دکترو بهش نشون بدم همونجاییو که وازاکتومی کردم روی بیضه هام
یکمی نوازش کرد برام منم که سیخ کرده بودم ازش خواستم سوتین وشرتی که پوشیده بود رو در بیاره ازش خواستم که برا هم بخوریم اون کیر منو ساک میزد ومنم کوسشو با ولع لیس میزدم
ملیکا آبش زود اومدمنم با همه دردی که داشتم وبا ساک زدناش ارضا شدم.زود خدافظی کردم ازش و رفتم چون میترسیدم بچه ها بیدار شن
رابطمون ادامه دار شد خیلی از زمانها که شوهرش سر کار بود و بچه ها خواب بودن میرفتم خونشون و بر عکس اون هم میومد خونمون
هر زمان که میومد خونمون من استرس کمتری داشتم
سکسهامون خ فانتزی شده بود همه کاری برام میکرد از سکسامون براتون بگم
ملیکا آدمو دیونه میکرد
هر وقتی که به دیدنش میرفتم با یه لباس جدید شلوارک و سوتین بعضی وقتا با شورت و کرست ورنگهای مختلف
بهترین خاطره سکسیمون بر میگرده به روز تولدم
بهم گفت یه کلیپ سکس بده که من همونکارو برات انجام بدم منم که عاشق کون کردن بودم
ازش خواستم که کلیپ سکسیی که توش داشت یارو کون زنه رو میکرد برام انجام بده
اما اون مقاومت میکرد و ازم خواهش کرد که اینکارو انجام نده
منم زیاد رو اینکار اسرار نداشتم هر چند خیلی خوشم میومد وعاشق اینکارر بودم
اخه وقتی میدیدم ملیکا با تمام وجودش برام ساک میزنه حاضر بودم هر کاری براش بکنم