خواستم مخالفت کنم که گردنم رو گرفت و به زور سرمو به مردونگیش نزدیک
کرد .
از فشار دستاش روی گردنم آخی گفتم و به ناچار لبامو گذاشتم روش و شروع
به خوردن کردم.
از کشیده شدن لبام روی مردونگیش آه عمیقی کشید و موهامو توی چنگش
گرفت
سرم رو با دستاش ثابت نگه داشت و خودش توی دهنم با سرعت عقب جلو
میکرد.
مردونگیش تا ته گلوم میرفت و باعث میشد عُق بزنم .
با احساس حالت تهو مردونگیش رو از دهنم در اورد و باهاش چند تا ضربه
توی صورتم زد و گفت :
_بخواب پاهاتو باز کن !
چند عق زدم و نفس عمیق کشیدم و گفتم :
+آروم تر روانی .
بدون توجه به حرفم پاهای سفیدم رو از هم باز کردم و وسط پاهام نشست .
مردونگیش رو روی بهشتم تنظیم کرد و با یه حرکت تمام مردونگیش رو
واردم کرد .
از درد جیغ بلندی کشیدم و به ملافه چنگ زدم .
سیـنه هامو توی مشتش گرفت و وحشیانه ضربه هاشون واردم میکرد.
حس میکردم دارم جر میخورم و با صدای بلندی جیغ میکشیدم که سیلی
محکمی به سیــنه هام زد و گفت
بگو دارم چیکارت میکنم ؟!
با ناله گفتم :
+داری منو میـکنی
آهی کشید و ضربه هاشو تندتر کرد .
نوک سینهامو بین انگشتش فشار داد و گفت :
_بگو زیر کی خوابیدی؟
لبامو به دندون گرفتم و گفتم :
+زیر نیمااا
آهی کشید و با شهوت گفت :
_آخ که من از تو سیر نمیشم!
مردونگیش رو در اورد و با یه حرکت برم گردوند روی تخت وبه حالت چهار
دست و پام کرد.
سیلی محکی روی بــاسنم زد که آخ ریزی از بین لبام خارج شد .
پهلوهامو گرفت و یه ضرب از پشت واردم کرد.
وحشیانه ضربه هاشو واردم میکرد و با بلندشدن صدای ناله هام شهوتش بیشترمیشد!
دردم داشت کم میشد اما باز زیر دلم درد میکرد !
سیلی محکمی به باسنم زد و موهامو ازپشت گرفت و دور دستش پیچوند که
جیغ کشیدم و گفتم :
+خواهش میکنم آروم تر .
پوزخندی به حرفم زد و شدت ضربه هاشو بیشتر کرد .
بعد از چند دقیقه بی وقفه ضریه زدن داغی آبش رو داخلم حس کردم وچند
ثانیه بیشتر طول نکشید که بی حال کنارم افتاد .
از سوزشی که بین پام احساس میکردم چشم هام رو بستم و لبمو گزیدم .
نیما کنارم دراز کشیده بود و نفس های عمیق میکشد تا نفس هاش آروم بشه
!
از سوزش بین پام به خودم می پیچیدم که نیما از روی تخت بلند شد و
لباساشو پوشید .
زیر چشمی بهش چشم دوخته بودم که خیره به بدن لختم دست توی جیبش
کرد و چندتا تراول در اورد و به سمتم اومد
تراول ها رو روی باسنم گذاشت و با لحن شهوت انگیزی گفت :
_. اینم مزدت .