صدای آمیخته باشهوت
احساس بدی نسبت به آدمای اونجاپیداکردم شایدبه خاطراینکه اکثرامردبودن .
خ شروع به کارکردم نه کاربلدبودم ونه دوستی داشتم
تنهاکسی که ازش خوشم میومدمدیرعامل کارخونه بود فوق العاده جذاب وخوش تیپ بود رفتارش خیلی باهام خوب بود
بعضی روزها میخواست دوتاقهوه بریزم وبرم تواتاقش
یه روزفرهاد(مدیرعامل)منوبه دفترش صدازدتایه قرارداددستی تنظیم کنم مشغول نوشتن که بودم بهم گفت هیچ میدونی چقدرعروسکی
برق ازسرم پرید لحنی که استفاده کرد منوترسوند یه صدای آمیخته باشهوت.وقتی دید من ترسیدم ادامه داد اینجا محیط مردونس ازفردابدون آرایش بیا .بدون آرایش رفتم سرکاروقتی منودید بهم گفت بدون آرایش که قشنگ تری دختر. یواش یواش نگاههای موذیانه کارکنان اونجاداشت حساب کارومیداد دستم که بایدازرئیس فاصله بگیرم وبیشترازاین صمیمی نشم.
فرهادبهم گفت بعداین توبرام قهوه درست کن من قهوه هیچ کس جزتورونمی خورم .
شهوت و کیر وحشی
اونروزغروب که داشتم برمیگشتم خونه اون خانوم حسابدارجلوموگرفت وبعدکلی مقدمه چینی بهم یادآورشدکه فرهادزن ویه دختر10ساله داره وبهم فهموندکه یه جورایی بایدازاونجابرم تا کاردستم نداده
تصمیم گرفتم آخرماه بیام بیرون
سری بعدکه رفتم سرکار مجبورشدم تادیروقت بمونم توکارخونه فقط من بودمونگهبان ودوسه تاکارگر که داشتن خمیرفرداروآماده میکردن دیدم ساعت 7شده زمستون بودوهواتاریک شده بود ترس وجودموگرفت مخصوصااینکه چطوری بایدازشهرک صنعتی برم تاخوابگاه واینکه تا8:30بیشترنمی تونستم بیرون بمونم. تلفن زنگ زد دیدم فرهاده بهم گفت نرو وایساخودم میام دنبالت .
طرفهای ساعت 8بودکه آقاتشریف آوردن اما قبل اینکه برم بیرون فرهاداومدتو ودروبست
سرم داشت گیج میرفت نمی دونم چه حسی بوداما آمیخته بودباهیجان وترس .
گفتم آقای … من خیلی دیرم شده تانیم ساعت دیگه راهم نمیدن توخوابگاه اگه امکان داره بریم
گفت زنگ بزن به دوستات بگو امشب نمیری خوابگاه پیش یکی ازدوستاتی.صدای تقه درحیاط کارخونه اومدفهمیدم که نگهبان داره دروقفل میکنه تابره دویدم توآبدارخونه تابه بگم که دروبسته امادیدم نشسته روصندلی وسرشوگرفته بین دوتادستاش سرشوبلندکردچشماش پرخون بود دهنم بسته شدازترس بهش گفتم توروخدامن دیرم شده بلند شید یا اینکه زنگ بزنید آژانس من برم
گفت میخوام امشب پیشم بمونی .حس بدی داشتم گفتم برای چی؟ بریدپیش خانومتون گفت من تورومیخوام نه خانوممو ،میخوام باتوبخوابم نه اون ،تومث عروسک می مونی دیوونم میکنی
بهم نزدیک میشدوباحالت شهوتی حرفای تحریک کننده میزد نمی دونستم بایدچیکارکنم دویدم سمت درورودی اماقفل بود انقدرمحکم دسگیرشوتکون میدادم که تمام شیشه هاش داشت می لرزید اونم کناردرآبدارخونه وایساده بودوداشت نگام میکرد
بلاخره گیرم آورد محکم بغلم کرد جیغ میزدم دیوانه وار اما هیچ کس به دادم نمی رسید مطمئنااگه نگهبانم میشنید به خاطرکارشم که شده نمیومدنجاتم بده .دستشودور کمرم حلقه کرده ومن نمی تونستم ازبین بازوهای پرقدرت ومردونش خلاص شم آخرش خسته شدم وزارزاراشک ریختم فرهاددستشوگذاشت پشت گردنم وصورتموچسبوندبه خودش بوی خوش ادکلنش هنوزتوبینیمه ،صدای ضربان قلبش توگوشم پیچیدخیلی تندمیزد کمی آروم شدم افتادم به هق هق ،یه چنددقیقه ای تواین حالت موندیم بعدصورتموکشیدم کنار،پیرهن بافتی که تنش بود ازاشک چشمام خیس شده بود صورتموگرفت طرف خودش توچشمام نگاه کردوگفت :عاشقتم
حس میکردم داره خرم میکنه واسه همین باعصبانیت تف کردم توصورتش اونم یه سیلی محکم خوابوندتوگوشم طوری که گوشم سوت کشید ناخوداگاه ولم کردومنم سریع ازبین بازوهاش فرارکردم عصبانی بود اومد دنبالم دوباره گرفت منواما اینبارمهربون نبود ازروی شلوارجین باسنموگرفت داشتم می مردم ازترس وهی داشتم واسه رهای تقلامی کردم امافایده نداشت پالتوم ضخیم بودواجازه نمیداد که سینه هاموبگیره واسه همین منوبلندکردوبردتواتاق خودش پرتم کردرومبل وسریع شلوارشودرآورد خواستم دربرم اما نتونستم بلندمیشدم واون هی پرتم میکردرومبل.افتادروم گردنمومیک میزدطوری که کبودیش ته یه هفته باقی موند دکمه های پالتوموبازکرددرحالی که دستموگرفته بودوبادست دیگش دکمه هاموبازمیکرد .سینه هام ازلباسم زدبیرون انقدروحشیانه می مالید که دردم گرفته بود لباسمودادبالاوشروع کردبه گازگرفتن سینه هام درحالی که داغی کیرشوازروشلوارجینم حس می کردم بایه ترفندخاص لختم کرد یادمه سرم شده بود داشتم میلرزیدم نه ازسرماازترس.
جنده ایرانی کیر پیر کس تنگ فرو کردن تا دسته جی جی ایرانی داگ استایل .داف ایرانی کون تنگ داف ایرانی خود ارضایی میلف کوچولو تنگ تویی ,همه اداتو در میارن کون دادن ,آه و ناله داره کیر سواری جی جی ایرانی ,در انتظار کیر تشنه به آب کیر کیر سواری قلق داره کس تنگ ایرانی جا کردن کیر گنده تو کون تنگ جنده خانوم کیرو از جا کند کون بهشتی کون مقدس