خودمون و خانواده و شرایط کار و روز اول که همدیگه رو دیدیم و … دیگه داشتیم دوس پسر دختری طور حرف میزدیم. یه چیزی گفت گفتم الهی قربونت برم گفت نگو، خدا نکنه دورت بگردم. باورتون نمیشه ولی یک ساعت دیگه حرف زدیم و باز قطع شد. دوباره زنگ زدم نزدیکای خداحافظی بود و گفت الان کسی ببینتمون بهمون میخنده دو قدم فاصله داریم و تلفنی حرف میزنیم. خیلی سگی چرا رفتی
گفتم باشه برا یه وقت دیگه. اون شب گذشت. دیگه پیام دادنمون کمتر شد. بیشتر شده بود مکالمه. تقریبا هر روز، از جیک و پیک هم خبر داشتیم. گذشت تا چهارشنبه و خبری نشد ازش، بهش زنگ زدم جواب نداد. پیام دادم سین کرد و خیلی دیر جواب داد و سرد. اولش فکر کردم میخواد کات کنه. گذشت تا فرداش که باز تنها بودیم شبش. ولی خبری نداشتم ازش. میدونستم شوهرش شیفته. نرفتم سالن که بیشتر باهاش باشم. بهش پیام میدادم ولی جواب نمیداد. زنگ زدم جواب نداد. زنگ خونه رو زدم باز جواب نداد. دلو زدم به دریا و رفتم دم واحدشون و در زنگ زدم و جوری ایستادم که از چشمی نبینتم. در رو باز کرد و گفت کیه؟ سرمو کج کردم دید منم رفت پشت در که نبینمش، گفتم الی جان چرا جواب نمیدی نگرانت شدم، از من ناراحتی گفت نه بخدا. ببخشید حالم خوش نیست این یکی دو روز گفتم تنهایی گفت آره، باشه بعدا حرف میزنیم. گفتم خب چرا خودتو قایم کردی، هیچی نگفت صدای گریهاش رو شنیدم گفتم الی چی شده؟ ببینمت. یکم درو هول دادم ممانعت میکرد. دستم رو بردم تو آرنجشو گرفتم. گفت آخ. درو شل کرد رفتم تو. یا خدا. صورت نازش سیاه و کبود شده بود. گفتم چت شده تو. درو بست و محکم بغلم کرد. شروع کرد با صدای بلند گریه کردن. منم یه دستم تو پشتش بود و یه دستم تو موهاش. هیچی نمیگفت
فقط گریه.شاید بگم حدود ده دقیقه تو این حالت ایستاده بودیم که ساکت شد. گفتم زندگی چت شده خب حرف بزن، گفت سینا. گفتم سر چی؟ گفت سر هیچی مست بود منو زد. خیلی همه جام درد میکنه. گفتم ببرمت دکتر؟ شکستگی نداری؟ گفت نه نمیخواد. گفتم بدنتم کبود شده؟ گفت اره پام و دستم و یکم دندههام زیاد درد میکنه. دستم رو فشار دادم که ببرمش سمت مبل. رفتیم و نشستیم. گفتم ببینمت. تاب پوشیده بود. آرنجش تا بالای بازوش گله گله کبود شده بود. گفتم بمیرم اینجاتو گرفتم دردت اومد؟ گفت اشکال نداره فدات شم. پاهاشو آورد رو مبل و زانوشو خم کرد تو شکمش و با دست زانوهاشو گرفت. گفتم کجای پات درد داره؟ با دست اشاره داد که پشت رانش گفتم خب این فقط کوفتگیه. ساق پات چی گفت هیچی. گفتم دندههات خیلی درد داره گفت به زور نفس میکشم. گردنم هم درد داره. موهاشو زدم کنار این ور اون ور گردنشو نگاه کردم ولی کبودی نداشت. قشنگ سرم نزدیک گردنش بود. ناخودآگاه گردنشو بوسیدم. خیلی کوتاه. هیچ کاری نکرد. گفت ببینم کمرتو. کجاس؟ یکم خم شد یه جلو و دست گذاشتم سمت چپ بدنش گفت اون وره. دست زدم به دندههاش گفت اوووی. گفتم بذار ببینمش سرشو کج کرد که یعنی باشه. لباسشو دادم بالا یه تیکشو دیدم که کبود شده بود بقیش مشخص نبود. گفتم دستتو بردار لباسشو تا زیر بغلش دادم بالا سینهی راستش افتاد بیرون سوتین نبسته بود، شاید چون درد داشت. دست چپشو گذاشت رو سینهاش. سفید و تمیز بود. منم خودم رو پرت کردم که مغذب نباشه و مشغول دندههاش شدم سیاه و کبود شده بودن. گفتم خیلی وضعش بده باید بریم دکتر. گفت اگرم شکسته باشه دکتر هیچ کاریش نمیکنه. لباسشو دادم پایین و کنارش نشستم. سرشو گذاشت رو شونهام. برای چند دقیقه سکوت مطلق تو خونه رو گرفته بود. گفتم الی شام خوردی گفت نه اشتها ندارم. گوشیمو در آوردم و گفتم کباب یا پیتزا گفت بخدا اشتها ندارم. گفتم بیخود زود باش. گفت پیتزا. زنگم که تموم شد. باز سکوت. گفت امید! گفتم جانم گفت تو خیلی خوبی مرسی که هستی. گفتم دردت به قلبم. و سعی کردم پیشانیشو ببوسم. چون کج بودم فقط تونستم گوشهی بالای ابروش رو ببوسم. یهو برگشت و نگاهم کرد. از اون فاصله نزدیک. چشمامون پنج سانت از هم فاصله داشت. دست راستم رو گذاشتم رو صورتش و سرمو کج کردم و لبمو گذاشتم رو لبش. دو تا لب کوچولو گرفتیم و بعد با ولع تمام شروع کرد به خوردن لبام. منم با تمام توان لب میگرفتم. لب بازیمون خیلی طول کشید. تمام مدت ساکت و بدون حتی یه کلمه حرف بودیم. دستم رو گذاشتم روسینهاش و باز لب گرفتن ادامه داشت. سینهشو میمالیدم از رو لباس، دهنمو گذاشتم رو گردنش و شروع کردم به بوسیدن. از داخل یقه هم دستم دو گذاشتم رو سینهاش، گوشم نزدیک دهنش بود، نفسهاش تند شده بود و آه ناله خیلی خفیفی میکرد. نوک سینهش بزرگ شده بود رو با دست میمالیدم و با نوک انگشتام گرفتمشون یه جیغ کوچولو کشید و من نوک سینشو میچلوندم. لباشو گذاشت کنار گوشم و شروع کرد بوسیدن. کل سینهاش رو با پنجه گرفتهام و فشار میدادم. دستم رو در آوردم و بردم نزدیک کسش، دست گذاشتم رو شلوارش و کسشو گرفتم. هر دو تا پاشو به هم چسبوند و فشار داد به هم. داشت لذت میبرد. باز شروع کردم به لب گرفتن و دستمو کردم تو شورتش باورتون نمیشه کامل خیس شده بود. به خودش میپیچید و یه جوری لب میگرفت که احساس میکردم الانه که لبمو خونی بکنه. منم دستم رو کسش بود و چوچولشو میمالیدم با انگشت وسط دستم. دیگه کامل داشت آه و اوه میکرد که گوشیم زنگ خورد غذا رسیده بود خواستم دستمو در بیارم گوشی رو جواب بدم گفت نه تو رو خدا ادامه بده. زود باش، گفتم دوست داری آبتو بیارم گفت ارررررررره بیار. بیار آبمووو، چوچولشو میمالیدم. لم داده بود به مبل و من بلند شده بودم. لباسشو دادم بالا با اون یکی دستم سینهاشو میمالیدم و دست راستم هم رو چوچولش بود. سرعت دستام زیاد شد. نوک سینهاشو میچلوندم. گفت آروم چوچولمو بمال تا آبم بیاد. وای یواش. منم سرعتمو کم کردم و به صورت دایرهای میمالیدم براش دستش هنوز از رو شلوار رو دستم بود و فشار میداد. پیک هم دوباره زنگ میزد و یهو به خودش لرزید و جیغ بلندی کشید و شل شد رو مبل. لرزیدنش خیلی غیر عادی زیاد بود. ولی شل شد و گفت مرسی. لبشو بوسیدم و جواب گوشیو دادم. رفتم غذاها رو آوردم و اومدم اصلا به روی هم نیاوردیم چه اتفاقی افتاده. کیرم هم خوابیده بود. گفت میرم تو اتاق الان میام. ده دیقه طول کشید وقتی برگشت لباسشو عوض کرده بود و یکم هم آرایش کرده بود. گفتم چرا عوض کردی؟ گفت وحشی کل لباسم خیس بود. گفتم شامو بچین منم میرم تو اتاق الان میام