تیرماه امسال (96) بود که یه پنجشنبه بعد از ظهر رفتم دنبالشون که بیان خونه مون. چون شوهرش شبکار بود و فرداش جمعه بود و نمیخواستیم بریم سر کار، قرار بود شب پیشمون بمونن. خلاصه اومدن خونه و با هم شام خوردیم. بعد از شام سایه و سارا و بچه ها گفتن بریم بیرون دور دور کنیم. خلاصه آماده شدیم و رفتیم کلی گشتیم و دور زدیم. تا نصف شب بیرون بودیم. وقتی برگشتیم خونه تا سحر صحبت و شوخی و بگو بخند بود و به پیشنهاد من، رفتم کله پاچه گرفتم و صبحونه مون رو خوردیم و طرفای 7 صبح خوابیدیم. بعدش هم تا 3 4 ظهر خوابیدیم. بیدار که شدیم سارا به شوهرش زنگ زد که بیاد دنبالشون. اما شوهرش به
بهانه خستگی از اومدن سر باز زد. من بهشون پیشنهاد کردم بمونن و شب بریم بیرون بگردیم و بعدش ببرمشون خونه شون. خلاصه باز رفتیم بیرون و کبلی هله هوله خوردیم و کلی خوش گذشت. بعدش هم بردمشون خونه شون. فرداش طرفای 8 و 9 صبح دیدم سارا بهم زنگ زد. جوابش رو دادم. کلی تشکر کرد و بابت زمانی که با ما گذرونده بود کلی ازم تشکر کرد. خلاصه از اون روز به بعد روزی یکی دو بار برام پیام می فرستاد. اول سخن بزرگان، بعد جوک و لطیف، بعدش متون عاشقانه و گاهی جوک های مثبت 18.
یه هفته بعدش بهم زنگ زد که میخواد منو ببینه و ازم خواست سایه از این قضیه چیزی ندونه. خولاصه عصرش رفتیم با هم یه کافی شاپ و شروع کرد به صحبت. کلی از اینکه شوهرش به خودش و بچه هاش بی توجهی میکنه گفت و از من که به زنم و حتی به اونا توجه میکنم تعریف کرد. در اخر هم ازم خواست که اگه قبول کنم چند روزی یه بار با هم بریم بیرون و با هم حرف بزنیم. بهش گفتم اگه سایه بفهمه ناراحت میشه که گفت من و تو مثل خواهر برادریم و البته حواسمون هست سایه متوجه نشه.
دو سه روز بعد باز بهم پیام داد که عصر بریم بیرون. رفتیوم و موقع برگشت به خونه و موقع خداحافظی بهم دست داد. (تا اون لحظه حتی جلوی من روسری میزد چه برسه به اینکه بهم دست بده)
یکی دو بار بعدش باز با هم رفتیم بیرون و موقع خداحافظی بهم دست میداد که بار چهارم پنجم موقع خداحافظی لپم رو بوسید. همین که خواست بره بهش گفتم فردا صبح میام دنبالت می برمت سر کار.
خلاصه فرداش ساعت حدود 7 رفتم دنبالش. سوار که شد به جای رفتن به سمت محل کارش به سمت خونه مون حرکت کردم. پرسید چرا اینوری میری؟؟؟ گفتم یه چیزی جا گذاشتم خونه. خلاصه رسیدیم جلوی خونه و خواستم برم توی اپارتمان که ازش دعوت کردم بیاد بالا. گفت نه. زششته ممکنه سایه فکر بد بکنه. بهش گفتم که سایه الان سر کاره و قبول کرد بیاد بالا. تا وارد خونه شدیم و در اپارتمان رو بستم بدون مقدمه رفتم طرفش و لب گذاشتم رو لبش.
اونم بدون هیچ حرف یا مقاومتی همراهی کرد. لب گرفتنمون ادامه دار شد و در حالی که لب تو لب بودیم و بدنش رو لمس می کردم مانتو و مقنعه ش رو در اوردم. شروع کردم خوردن گردن و لب و مالیدن سینه هاش. کم کم تاپش رو در آوردم و با سوتین و شلوار بغلش کردم و بردمش روی مبل نشوندمش. در حالی که ازش لب می گرفتم، دکمه شلوارش رو باز کردم و نشستم جلوی پاش و شلوار و شورتش رو با هم کشیدم پایین. بوی کسش فضا رو پر کرده بود. هر دوتامون حسابی حشری شده بودیم. با زبون کسش رو لیس زدم و با دست چپم سینه راستش رو می مالیدم. انگشت شستم رو کردم توی کسش که حسابی خیس بود و انگشتم رو خیس کردم. بعد در حالی که کس و چوچوله ش رو می لیسیدم و می خوردم، انگشت شستم رو کردم توی کونش و یه ناله کوچولویی ازش بلند شد. بعد انگشت شست و اشاره رو با هم کردم تو کسش تا خیس بشه وبع انگشت شست رو کردم تو کس و اشاره رو کردم تو کونش وبه لیسیدن کسش ادامه دادم. همینطور به لیسیدن کس و انگش کردنش با دست راست و مالیدن سینه ش با دست چپ ادامه دادم تا اینکه بعد از 4 5 دقیقه در حالی که صدای ناله هاش تند تر و بلندتر شده بود با یه لرزش شدید ارضا شد.
ولی من همچنان به لیسیدن ادامه دادم. بخاطر اینکه داشت اذیت میشد خواست از ادامه کار من ممانعت که که من با زور به کارم ادامه دادم و بعد از دو سه دقیقه برای بار دوم ارضا شد. دیگه داشت از حال می رفت. خواستم ادامه بدم که بهم گفت روزبه تو رو خدا نکن. دارم بیهوش میشم. خلاصه بلند شدم و لباس هام رو در اوردم و کیرم که دیگه حسابی شق شده بود گذاشتم جلوی کسش و یواش یواش فرو کردم داخل. وقتی کیرم تا ته رفت تو یه اهی کشید و من شروع کردم به اروم اروم تلمبه زدن. بعد از 4 5 دقیقه ازش خواستم بشینه رو کیرم. اینبار اون اروم اروم بالا پایین میشد و به مرور سرعتش رو بالا برد تا اینکه سه چهار دقیقه بعدش باز لرزش شدیدی کرد و دوباره ارضا شد. بعدش خوابوندمش رو فرش و باز رفتم روش و دوباره کیرم رو کردم تو کسش و شروع به تلمبه زدن کردم. و بعد از 2 3 دقیقه در حالی که کیرم داشت منفجر میشد ارضا شدم و تمام ابم رو ریختم تو کسش. بعد از ارضا شدنم در حالی که کیرم هنوز تو کسش بود روش خوابیدم و شروع به بوسیدن لب و گردنش کردم و با می می هاش بازی کردم تا کیرم کامل خوابید و از کسش خارج شد. بعدش هم بلند شدیم و بعد از شستن بدنمون لباسامون رو پوشیدیم و رسوندمش سرکار و خودم حدود ساعت 9 سرکار بود. توی مسیر کلا با هم حرف نزدیم. موقع پیاده شدن هم فقط خداحافظی کردیم و رفت.