داشت بی آبروم می كرد
تقریبا ساعت 12.5 از هم جدا شدیم موقع خدا حافظی شماره تلفنشو به من داد و گفت منتظر تماست هستم و آروم دستشو جلو آورد که برای خدا حافظی بهش دست بدم منم بهش دست دادم با تمام وجود دستم فشار داد که نزدیک بود جیغ بکشم اما اون دستم ول کرد خیلی لذت بردم به طوری که می خواستم بپرم تو بغلش و بوسش کنم اما بهر حال خدا حافظی کردیم تو ماشین احساس کردم حسابی خیس کردم . دیگه بی طاقت شده بودم دلم کیر می خواست اما تونستم آرشو بدست بیارم خلاصه وقتی از آرش جدا شدم انقدر حشری بودم كه آب از لب و لوچم سرازیر شده بود بطوریكه نزدیك بود كار دست خودم بدم راننده تاكسی كه باهاش داشتم بر می گشتم بد طوری رفته بود تو نخ ما آخه تاكسی كه نبود از این بی كاره های مسافر كش بود. یه دفعه به خودم اومدم كه داره می پرسه خانوم نازه كجا می ری منم كه حسابی تو كف كیر بودم بدم نیومد سر به سرش بگذارم گفتم تا هر جا كه مزاحم نباشیم. گفت به اختیار دارین ما در بست نوكر شماییم هر جا شما بگید. گفتم من دروازه شیراز پیاده می شم گفت چشم قربون چشات . یه كم مونده به دروازه شیراز دیدم پچید تو خیابون مصلا منو می گی از ترس داشتم می مردم. نمی دونستم اون این ادا واطوار ما راجدی می گیره گفتم آقا كجا گفت مگه نگفتین هر جا شما می رید منم می یام. من می رم خونه قابل بدونین خدمتی كرده باشیم. گفتم آقا نگه دارین شما شوخی هم سر تون نمی شه ( آخه بعد از بر خورد با آرش فكر می كردم همه آ قایون مثل آرش و شایان با شخصیتن نمی دونستنم با یه شوخی كوچولو هوایی می شن. آخه من تا اون روز با كسی شوخی نكرده بودم ایندفعه هم تقصیر این كس بی معرفت بود كه داشت بی آبروم می كرد ) گفت ما كه جسارتی نكردیم گفتیم اگه می شه یه ناهارو با هم باشیم بعد شما را به سلامت… گفتم ناهار بخوره تو سرت نگه دار یا داد می زنم كه زد زیر خنده دست بردم طرف گیره در و در باز كردم كه دیدم با آخرین سرعت ایستاد منم پریدم بیرون و پا به فرار گذاشتم. از شانس بد ما تو اون موقع روز تو اون خیابون پرنده هم پر نمی زد اونم دور زد گذاشت دنبال ما پریدم تو پیاده رو حالا ده برو كه نرو تا اینكه به خیابون اصلی رسیدم اون مرتیكه احمق هم رفت پی كارش. از ترس نمی دونستم كیم و كجام در یه مغازه یه ساندیس گرفتم خوردم حالم كه جا اومد به طرف خونه راه افتادم.
حواسم به كیر بود
همش با خودم می گفتم این نتیجه خیانت به شایان اما نمی تونستم از فكر آرش هم بیرون بیام اون شب اصلا بی قرار بودم حتما براتون اتفاق افتاده كه تو خواب احساس كنین كه بیدارین و همه چیز براتون مرور بشه منم داشتم كابوس اون مرتیكه مزخرف را می دیدم اما این بار وحشتناك تر . بهر حال صبح شد و شایان هم صبح زود رفت سر كار منم كه كلاس داشتم به دانشگاه رفتم وقتی وارد كلاس شدم آرش را دیدم كه اونطرف كلاس نشسته با دیدن من لبخندی زد منم رفتم و توی قسمت دخترا نشستم و منتظر استاد شدم استاد كه اومد و شروع به درس دادن كرد همه چیزو فراموش كردم. درس كه تموم شد من گذاشتم تا همه از كلاس بیرون رفتن دیدم آرش هم نشسته آخری كه بیرون رفت اومد و چند صندلی به من نزدیك شد و سلام كرد گفتم آرش جان مگه قرار نبود تو دانشگاه هم صحبت نشیم چون ممكنه دیگران بفهمن و برامون بد بشه گفت آخه دیشب همش فكر تو بودم و تا صبح خوابم نبرد گفتم مثل من. گفت جدی می گی گفتم آره به خدا اینا تو دلم گفتم نمی دونم چه جور می شه كه تا آدم با یه پسر غریبه حرف می زنه اول به اونجاش نگاه می كنه و زودی حشری می شه اونم چه جور حشریی.
عجب كسی كه این زنه ولش نمی كنه
خلاصه دوباره فكر كیر آرش عینه خودش اومد سراغم و اصلا نمی فهمیدم اون چی میگه دوباره بچه ها برگشتن و ساعت بعد شروع شد این ساعت بر خلافه ساعت پیش كه همش حواسم به درس بود حواسم به كیر بود آروم و زیر چشمی روی شلوار چند تا از همكلاسی های پسر را نگاه كرده بعضی هاشون اصلا معلوم نبود بعضی ها بگی نگی هی یه چیزیو می شد دید اما از حبیب خوابیدش بد جوری از روی شلوار پیدا بود حالا كه سرم تو كار شده بود فهمیدم چرا مریم خیلی باش ایاق شده پس بگو چه خبره . تمام ساعت كلاس كیر حبیبو رك شده و کلفت تجسم می كردم و تو دلم می گفتم خدایا تو كه همه چیزو به شایان دادی اینم می دادی تا كمال را در اون به حد اعلا رسونده باشی. راستش از حبیب خوشم نمی یومد سیاه و زشت بود و از همه بد تر دندونهای كثیفی داشت اما خوب كیری داشت هی كلاس كه تموم شد با كسی خیس و چوچو له ای داغ و سفت از كلاس زدم بیرون نمی دونم چرا نا خودآ گاه بطرف یه جا ی خلوت رفتم كه كمتر كسی از اونجا رفت و آمد می كرد نشستم زیر یه درخت خواستم ساندویچی را كه آوردم بودم بخورم كه یكهو احساس كردم دو تا پا پشت سرم ایستاده خواستم جیغ بكشم كه یكی گفت سلام نگاه كردم آرش بود گفتم خدا لعنتت كنه تو كه منو ترسوندی. گفت چرا و من تمام ماجرای دیروز را براش تعریف كردم كه یك دفعه به رگ غیرتش بر خورد كه این چه طرز صحبت با یه راننده بود با این صحبتا كه تو كردی خوب شده بلای سرت نیوردی و اصلا شماره ماشینشو بده و از این حرفا( نمی دونم این عیب ما ایرانی هاست كه اگه كسی با خواهر یا نامزد و یا دوست دختر ما مثلا حرفی بزنه به رگ غیرتش بر می خوره و اگه خودمون هر كاری كردیم مختاریم آخه خره همونطور كه تو با زن یا خواهر یا نامزد كسی داری مطمئن باش خواهر همسر نامزد خودت هم بی كار نیست. گفتم بابا كوتاه بیاه مثل اینكه خودتم عاریتی هستییو و از این حرفا. گفتم خوب چی می خوای بگو برو تا كسی ما را ندیده گفت دیشب زنگ نزدی گفتم شبا اصلا فكرشو نكن اما روزای كه بی كاری و خونه ای و كسی نیست بگو تا بهت زنگ بزنم و اونم روزا و ساعت های گفت و گفت من تنهام و كسی با من نیست تازه فهمیدم آرش از كرج اومده واینجا درس می خونه بهتر از این نمی شد. دو روز بعداز اون ماجرا تو یه بعد از ظهر كه تو خونه تنها بودم و شایان برای انجام كاری بیرون رفته بود تصمیم گرفتم به آرش زنگ بزنم گوشیو برداشتم و شمارشو گرفتم بعد از خوردن چند زنگ گوشیو برداشت قلبم تند تند می زد ( لابد پیش خودش فكر می كنه عجب كسی كه این زنه ولش نمی كنه البته اینا بازم از اون غرور كاذب بلند می شد كه در درون من خود نمایی می كرد )سلام كردم وقتی فهمید منم از شدت خوشحالی زبونش به تته پته افتاد گفت میت میت را خا خا نم شما ئید با با چشم ما روشن چه عجب كه یادی هم از ما كردی بابا زیر پاتم نگاه كن اصلا تو كجایی كه نه زنگ می زنی نه تو دانشكده هستی من كه تو این دو روزه از بس دانشكده را گشتم پا هام تاول زد. گفتم كم دروغ بگو خودت بهتر می دونی من یكشنبه ها و دوشنبه ها كلاس ندارم اصلا خودتم نداری ( چون واحدهای ما عین هم بود) ثانیا من كه گفتم هر وقت بتونم زنگ می زنم گفت نه به خدا به دانشگاه رفتم گفتم شاید بخوای بری كتابخونه
کیرشو گذاشت دهنم کون مامانی کیر تو کون آب کیر تو کون کس تپل قهوه ای کس خیس و نمناک کیر لا کون سوراخ لیسی پستون ناز پستون کیر شق کن کس پف کرده منو بکن چیز تو کس مامانی مامان کس میده کس سفید مامانی کیر پسر ,کس مادر مامانی حشری,پسر کیری از هر طرف کیر کیر سواری کس خواهر ,کیر برادر