داوود رو میبینم دوست پسر سابقم ،مشغول لاس زدن با ملیکاست .به خیال خودش میخواد حرصِ منو دربیاره!نمیدونه که چقدر تو کفِ برادرشم و هدف اصلیم از شروع رابطمون نزدیک شدن به کاوه بوده! متوجه نگاه خیرم میشه طبقِ همون تصورات احمقانه خودش لباشو غنچه میکنه وابروهاشو با ناراحتی توهم میبره،سرشو کج میکنه و ژست یه ادم ناراحتو به خودش میگیره جوری که انگار داره به حالم تاسف میخوره!خب خودش خواست! به سمتشون حرکت میکنم… میدونم چند وقته داره رو ملیکا کار میکنه،بچه مایه ست و خوش هیکل،از این تیریپ دخترا که جلوشون فحش بدی ابروهای نازشونو تو هم میکشن و ناراحت میشن،همونا که عاشق خانواده و زندگی رنگارنگشونن ،از اونا که خط قرمز دارن!بخوام خلاصه بگم نقطه ی مقابل ِ من بود! حتی تیپشم زمین تا اسمونی با من فرق داشت لباسِِ حریر بلند و صورتی کمرنگش در ترکیب با اون موهای طلاییِ تضاد کاملی با تیپ مشکی و موهایِ بنفش و آبیم بود از پشت سر نزدیک میشم صداش واضح تر میشه معلومه هنوز متوجه حضورم نشده رو به داوود غر غر میکنه_تو فقط گفتی مشروب هست. وقتی میبینتم صداش قطع میشه،قیافش درهم میشه میدونم چقدر از من متنفره،داوودم حسابی ترسیده میدونه هیچ دیوونه بازی ای از من بعید نیست و در ضمن خودش اول کرم ریخته! درسته حالت عادی ندارم ولی خودمو خیلی خمارتر و بالاتر نشون میدم بازوی داوودو میگیرم و رو به ملیکا میگم:کس مس چه خبر دافی جون؟خب شروعِ خوبی بود از خشم صورتش قرمز میشه و داوود میتوپه بهم:خفه شو تارا،از اینجام گمشو برو.چند بار پشت سر هم پلک میزنم مظلومانه نگاهش میکنم :ولی خودت چشمک زدی و خواستی بیام اینجا صدای ظریف و شاکی ملیکا ،دلمو خنک میکنه
داوود! نگاهش میکنم اشک تو چشماش جمع شده داوود سعی میکنه اوضاع رو درست کنه_دیوونست این!نمیبینی چشاشو ؟تو حالتِ عادی نیست .خودمو آویزونش میکنم _بیا بریم خونه من،مثل دیشب !من دلم تو رو میخواد دختره یِ احمق با ناراحتی ول میکنه و میره،یه دقیقه فکر میکنم اگه من جاش بودم قطعا خشتک خودمو میکشیدم رو سرم،از چرت و پرتای تو سرم خندم میگیره داوود چند ثانیه با عصبانیت نگاهم میکنه دستشو عقب میبره ،میبینم که مشتش چطور میلرزه و دوست داره تو صورتم فرو بیاد،به زور خودشو کنترل میکنه دستشو پایین میندازه و میگه یکی طلبت ! صدامو کلفت میکنم به تقلید از لحنِ سینماییش میگم یکی طلبت!بعدم غش غش میخندم و ادامه میدم: گهِ اضافه خوردی نخوردیا،منو تهدید میکنی؟دماغتو بگیرم پس میوفتی،از صدقه سر من پات به اینجور جاها باز شده در واقع تو و و اون دوست دختر تیتیشِِ تنگت اینجا وصلهِ ناجورید نه من… حرصش میگیره،خشمگین به عمقِ چشمام نگاه میکنه:از اولشم معلوم بود چه جنده ای هستی،حال بهم زنِ نچسب!مکث نمیکنه و جیم میزنه. پوزخندِ صداداری میزنم!خوشم میاد ازم میترسه… بیخیالِ داوود سرمو با ریتمِ موزیک تکون میدم که یه دفعه کاوه رو میبینم که به سمتم میاد ،چشمای کشیدشو دوس دارم!همه چیزشو دوست دارم…
+میبینم باز زدید به تیپ و تاپ هم_داداشت کسخله میشناسیش که.بلند بلند میخنده،آخ که دلم میخواد دورش بگردم!صدای خوش آهنگش منو به خودم میاره
+میخوایم با بچه ها بریم یه چرخی بزنیم،میای؟قبول میکنم،بعد پوشیدن شال و مانتوم بیرون میزنم وسوار ماشین میشم .کاوه صندلی شاگرد میشینه .خودمو پویان و دوست دخترش شادی عقب و در نهایت کسی که ازش متنفرم میادو پشت فرمون میشینه.میبینم کاوه با چه عشقی نگاهش میکنه،از خشم اشک تو چشام جمع میشه ناخونامو تو رونام فرو میکنم تا گریم نگیره و تابلو نشم! لباشون که تو هم میره،چشمامو با درد میبندم…پویان متوجه بهم ریختیگیم میشه سعی میکنه جو با مسخره بازی عوض کنه
+حالا نمیشد این گی بازیاتونو نزارید جلو چشمِِ ما؟حالمون بهم خورد… تیام در حالی که چشم از صورت کاوه برنمیداره لبخندی میزنه و میگه: باید عادت کنید!هرجا دلم بکشه میخورمش.همه تظاهر به خنده میکنن،خوشم نمیاد انقدر تو چشمم ،از نگاه های پرترحم شادی و پویان و همینطور ازدهن کجیایِ تیام متنفرم،تنها کسی که نمیفهمتم همون کاوه ی احمقه…از اینکه قبول کردم بیام پشیمون میشم حرص دادن ملیکا و داوود خیلی بیشتر بهم میچسبید .تیام از آیینه نگاهم میکنه نیشخند کجی میزنه و یه ابروشو بالا میندازه .حرصم میگیره،سعی میکنم خودمو کنترل کنم حالا بهت نشون میدم که تارا ناراحت نمیشه،نیش بخوره،صدبرابر تلافی میکنه. رو به کاوه میکنم و میگم :کاوه،اون سجاد ماسِلز و یادته؟امشب همش آمارتو میگرفت، برمیگرده گنگ نگام میکنه
+سجاد چی چی؟شادی ریسه میره و میگه منظورش: ماهیچس!نه یارو سیکس پک داره .پویان چشماش گرد میشه و میگه: تو از کجا میدونی سیکس پک داره؟همه از لحن بامزش میخندن و کاوه ام که دوزاریش میوفته نیشش وا میشه و میگه: نه بابااا؟سجاد؟حاتمیو میگی دیگه؟خب حالا چیا گفت؟از گوشه چشم به تیام نگاه میکنم،سفت فرمونو چسبیده و با گاز دادن سعی میکنه خودشو کنترل کنه،آروم میگیرم هر چی بیشتر میسوزه من خوشحال تر میشم